?مجمع فعالان اقتصادی یک کانال تلگرام نیست! ?پرمخاطب ترین تشکل اقتصادی ایران است که دقیق ترین پیش بینی های اقتصادی و آخرین تحلیلها را با شما به اشتراک میگذارد تماس : حامد پاک طینت @Hamedpaktinat
✅چه کسانی فولاد مبارکه را ساختند؟ (قسمت پنجم)
.
✅چه کسانی فولاد مبارکه را ساختند ؟(قسمت پنجم )
◀️دکتر سروش کامیاب /شرق
@esfahaneconomy
پرتوزایی هم داشت؟
آن زمان کسی به دنبال این مطالب نبود و سنگهای رنگارنگ آنجا برای ما جالب بود اما به بحث اورانیوم فکر نمیکردیم. بههرحال متوجه شدیم این زمین اصلا جوابگوی کار ما نیست. نوروز ٥٥ به بنده مأموریت دادند که اگر این زمین ایراد دارد، باید در بندرعباس مکان مناسبی را پیدا کنم و باید زمینی خوب و کنار دریا میبود که منطقهای در کنار توانیر انتخاب شد که کنار دریا بود و در زمین پشت آن هم امروزه پالایشگاه و فولادسازی و آلومینیوم بندرعباس پیاده شده است. زمین برای استفاده آماده شده بود و شرکت هیوندایی آمد. خیلی سریع چند سوله زدند و تیمشان را آوردند و مانند سیستم نظامی هشت صبح با سوت، پرسنل بیرون آمده و تا ساعت ١٢ کارشان را انجام میدادند. دو نفر بودند که وقتی استاد کار میکرد، چتر آفتابگیر را روی سر او نگه میداشتند و از ساعت ١٢ تا سه استراحت کرده و دوباره تا شب کار میکردند.
در آن گرما که همه فراری بودند، اینها در آن شرایط کار میکردند که برای ما خیلی عجیب بود. این کار ادامه داشت تا اوایل سال ٥٧ که حواشی انقلاب شروع شد. از نظر احیای مستقیم هم اهواز سه مورد HYL، میدرکس داشت اما با اتفاقاتی که در اهواز افتاد و با مسافرتهایی که داشتم و جاهای دیگر را دیدم، متوجه شدیم باید به سمت کار با میدرکس برویم. میدرکس با اینکه آمریکایی است اما امتیاز این کار را به شرکتی در آلمان داده بود که این شرکت یک واحد احیای مستقیم هم در هامبورگ گذاشته بود و پرسنل اهواز در هامبورگ دوره کارآموزی دیده بودند و ما هم بررسی کرده بودیم و همینها باعث شد متوجه شویم که متد موردنیاز ما همین است. اما با وجود همه این موارد، مناقصه را انجام دادیم که از شرایط باخبر باشیم. درنهایت میدرکس انتخاب شد اما همزمان با مسائل انقلاب شد و قراردادی منعقد نشد. آلمانیها این امتیاز را داشتند که این کار را در ایران انجام دهند نه آمریکاییها.
زمانی که انقلاب پیروز شد، بهنوعی همه چیز را ازدسترفته نمیدیدید؟
یک داستان شخصی برای شما میگویم؛ ممکن است به نظر شما ربطی به این موضوع نداشته باشد. زمانی که اعتصابات انقلاب در آذر ٥٧ شروع شده بود، مدیر بندرعباس بودم. کار شروع شده بود و کار آبشیرینکن هم در حال انجام بود. اولین نقطه شمشیر هم من بودم و میآمدند برخلاف سیستم صحبت میکردند و من هم میخواستم جوابی به آنها بدهم اما نمیتوانستم. بههرحال این روابط تلخ بود چون آنها من را به عنوان مدیر سیستم میشناختند. یک روز مقابل دوستان صحبت میکردم؛ به من خبر دادند راننده شرکت در بندرعباس تصادف کرده و حالش هم خوب نیست. خواستم خیلی زود به او رسیدگی کنند. گفتم خدایا در این اعتصابات و جریان گفتوگوها باید به این بنده خدا هم برسم. گرما هم هنوز در آنجا غوغا میکرد. سوار ماشین که شدم، خیلی داغ شده بود و همان زمان یک زنبور من را نیش زد. همان لحظه از خدا معذرتخواهی کردم که اعتراض کرده بودم. همین موضوع یک درس به من داد که دیگر غر نزنم. خوشبختانه به آن راننده رسیدگی شد و مشکلی پیش نیامد. در آن مدت برای بندرعباس اتفاقات زیادی افتاد ولی عاقبت خوبی پیش آمد.
نکتهای را فراموش کرده بودم. آن زمان به ما اعتراض میشد که مگر شما چقدر تجربه داشتید که پیشنهاد ایتالیاییها را برای کار در ایران قبول کردهاید؟ کروپ به عنوان مهندسان مشاور با ما همراه بودند و این دو شرکت ایتالیاییها را آنالیز کردند و ما هم به عنوان شاگرد کار را از آنها یاد گرفتیم. بحث هم درست بود چون من سال ٥٣ به عنوان کارشناس وارد این کار شدم و ٥٦ قرارداد امضا کرده بودم.
در بازجوییها از شما میپرسیدند؟
بله، چند دوره محاکمه داخل شرکتها بود. این ایراد اساسا درست بود اما واقعا اینطور نبود و این دو سازمان با ما همراه بودند تا نتیجه نهایی به دست آمد.
کار تقریبا متوقف شده بود و دیماه ٥٧ عملا کاری انجام نمیشد. انقلاب که شد، مدیریت شرکت ملی صنایع فولاد برداشته شد و گروهی آمدند که شامل آقای مالکی از ذوبآهن، دکتر حسنعلی شیبانی (برادر عباس شیبانی که مرحوم شده) و آقای بزرگمهر بودند. آقای آشتیانی مدیرعامل ذوبآهن شد و اولین کسی که آنجا آمد، آقای احمدزاده بود و در آن زمان دکتر احمدزاده که آمده بود، بحث این بود که وزارت فولاد میخواهیم اما آقای آشتیانی مدیرعامل ذوبآهن بود و آقایان گروه هیأتمدیره آمدند و مدیرعامل هم مهندس جعفری برای شرکت مهندسی ملی صنایع فولاد ایران تعیین شد. من به عنوان یک مدیر از سیستم قبل در سازمان مطرح بودم اما به ع