پادشاهی به نگهبان گفت. سردت نیست؟ گفت عادت دارم

پادشاهی به نگهبان گفت. سردت نیست؟ گفت عادت دارم

پادشاهی به نگهبان گفت
سردت نیست؟گفت عادت دارم
گفت:میگم برات لباس گرم بیاورند
وفراموش کرد
صبح جنازه نگهبان رادیدند،روی دیوارنوشته بود
به سرماعادت داشتم،اماوعده لباس گرمت مراازپای درآورد
@esfahaneconomy