✅جامعه شناسی یک تراژدی. ✍هادی خسرو شاهین

✅جامعه شناسی یک تراژدی
✍هادی خسرو شاهین

این بحران نه سخت‌افزاری است و نه ماحصل ندانم‌کاری‌های این و آن؛
در کُنه و بطن‌اش که بروید نه می‌توان کسی را متهم کرد و نه حکم به تبرئه مطلق داد.
در این بحران همه تقصیرکارند. شاید چند هفته بعد از تراژدی پلاسکو، مسوولان ذی‌ربط گزارشی منتشر کنند و در آن لیست بلندبالایی از اسباب و عوامل وقوع این تراژدی را در معرض افکار عمومی قرار دهند. در این سیاهه نیز احتمالا به کمبود تجهیزات در حوزه مدیریت شهری اشاره می‌شود و در نهایت مالک این غول فرسوده شهری به‌دلیل بی‌توجهی به اخطارهای قبلی سازمان آتش‌نشانی و شهرداری تهران به‌عنوان مقصر اصلی شناخته خواهد شد. این در نهایت پایان همه همدردی‌های ظاهری با آسیب‌دیدگان است.
اگرچه حادثه پلاسکو نشان داد که پای مدیران در مهار و مدیریت بحران‌های شهری و حتی کشوری می‌لنگد، اما آنچه باید بیش از اینها زنگ خطر را برای ما به‌صدا درآورد، حال ناخوش جماعت ایرانی است.

لحظاتی پس از تراژدی پلاسکو آنچه عیان شد، چندپارگی جماعت ایرانی بود؛ جماعتی که با عینک‌های بعضا متعارض به این حادثه و پیامدهای آن نگاه می‌کردند. یکی به سمت چهارراه استانبول می‌رفت تا از غافله عقب نماند و در لحظه آوار شدن ساختمان بر سر آتش‌نشانان این لحظه را با سلفی به‌ ثبت برساند، دیگری هم یک خروار فحش و ناسزا در آستین داشت تا در صفحات مجازی به این جماعت همیشه در صحنه نثار کند. یکی حضور قالیباف در کنار امدادرسانان را نمایش تبلیغاتی می‌خواند و مدیریت شهری را به باد ناسزا می‌گرفت، دیگری هم سینه را برای سردار مدیریت جهادی سپر می‌کرد تا او در هجمه- به‌زعم خودی‌هایشان - ناجوانمردانه تنها نماند.

اگر در این میان یکی شیفته حسن بود، آن دیگری سنگ باقر را به سینه می‌زد. در این وانفسا نوکیسه‌گانی هم بودند که فارغ از حوادث پیرامونشان عکس خود را در کنار یار‌شان در سفر به پیست اسکی شمشک در این اینترنت بارگذاری می‌کردند، آن هم در زمانی که سازمان آتش‌نشانی کالیفرنیا پیام تسلیت خود را به احترام قربانیان حادثه تهران در صفحه توییتر خود گذاشته بود. در همین حال جماعتی دیگر به سبک و سیاق غرب‌نشینان خود را به ایستگاه‌های سازمان آتش‌نشانی می‌رساندند تا به یاد قربانیان شمع بیفروزند و برای لحظاتی سکوت اختیار کنند. در واکنش نیز گروهی سر برآوردند که این دسته از هم‌وطنانشان را به غرب‌زدگی متهم می‌کردند و احتمالا پیروی از راه و مکتب سوسول‌های پایتخت.

کافی است از این آشفته‌بازار کمی فاصله بگیریم و با عینک دیگری به آنچه در بافت اجتماعی‌مان می‌گذرد نگاهی بیفکنیم، آن وقت شاید نتایج دیگری حاصل شود:

🔹 ایران‌ دچار تفرق شده است؛ از آن ارزش‌هایی که تا مدت‌ها جماعت‌مان را در کنار یکدیگر قرار می‌داد و مفاهمه می‌آفرید، دیگر خبری نیست.

🔹 اگر رودربایستی و ملاحظات سیاسی را کنار بگذاریم، دیگر به معنای واقعی نمی‌توان به جماعت ایرانی در کلیتش، صفت جامعه داد. در بهترین حالت ممکن به جزایری دورافتاده و مستقل از یکدیگر تبدیل شده‌ایم.

🔹 به استناد نتیجه‌گیری بالا این جزایر دورافتاده از هم دیگر حرف و زبان یکدیگر را نمی‌فهمند، به همین دلیل نیز توان گفت‌و‌گو و دیالوگ در ایران‌مان تضعیف شده است.

🔹- هر رویداد و بحرانی برانباشته نفرت‌مان از یکدیگر می‌افزاید و نه اینکه زمینه‌ساز الفت و محبت میان‌مان شود. پس با این قاعده دیگر فقط با مجموعه‌ای از جزایر دورافتاده مواجه نیستیم که اگر این چنین بود، باز جای امیدواری باقی می‌ماند و محملی برای خویشتن‌داری. این جزایر بی‌ارتباط با هم وارد یک نبرد زیرپوستی شهری با یکدیگر شده‌اند.

🔹- جماعت ما مدرنیته و محصولات دنیای مدرن را به‌شدت دوست دارد، ولی بویی از مدرنیزاسیون و تفکر مدرن نبرده است؛ پس به جای اینکه ذهن و نگاهمان هوشمند شود، فقط گوشی‌های همراه‌مان هوشمند شده است. به استناد همین نکته از همین محصولات مدرن به سخیف‌ترین و حقارت‌بارترین شکل ممکن استفاده می‌کنیم.

🔹- بحران کارآمدی برای نظام اجتماعی و به‌تبع آن نظام اجرایی خطرآفرین است. نحوه مواجهه‌مان با حادثه پلاسکو در حوزه تصمیم‌گیری و مدیریت بحران مشتی نمونه خروار بود. اگر این بحران جدی گرفته نشود، قابلیت تبدیل بحران مشروعیت را هم دارد.

🔹 در چنین آشفته‌بازاری مسوولیت نخبگان دوچندان است. اگر به جای راهکارهای سلبی در اندیشه کاربست راهکارهای ایجابی نیفتیم، روزی بالاخره به جای آسمان‌خراش پلاسکو، کل پیکره اجتماعی فرو می‌پاشد؛ این مستلزم تعامل نهادهای سیاسی و تصمیم‌گیری با موسسه‌های فکری و دانشگاهی برای برون‌رفت از وضعیت موجود