?مجمع فعالان اقتصادی یک کانال تلگرام نیست! ?پرمخاطب ترین تشکل اقتصادی ایران است که دقیق ترین پیش بینی های اقتصادی و آخرین تحلیلها را با شما به اشتراک میگذارد تماس : حامد پاک طینت @Hamedpaktinat
✅خانواده ایران خانم و شوهرش!. ✍️ دکترمحمد فاضلی.. 📌 شوهر ایران خانم سالیان زیاد کسبوکارش رونق داشت
✅خانواده ايران خانم و شوهرش !
✍️ دکترمحمد فاضلي
📌 شوهر ايران خانم ساليان زياد کسبوکارش رونق داشت. ايران خانم سالي يک بار راهي فرنگ ميشد براي خريد؛ فرزندان بزرگ ايران خانم مدرسه غيرانتفاعي ميرفتند با شهريههاي سنگين، گاهي لباس برند ميپوشيدند، بولينگ و بيليارد هم بازي ميکردند. کوچکترين عضو خانواده نوزادي بود که شيرخشک ميخورد، خرجش زياد نبود و ايران خانم حوصله شير دادن هم نداشت؛ شير خشک ميخورد.
📌 شوهر ايران خانم ويلايي داشت در شمال، و مرسدس گرانقيمتي؛ شرکتي با خَدَم و حَشَم، اهل لفت و ليس؛ چيزي صادر ميکرد که دخلش خوب بود. دست و بال قوم و خويشهاي دور و نزديک را هم ميگرفت. فضولهاي محل ميگفتند زن دوم هم دارد.
📌 ايران خانم و فرزندان در سالهاي رونق کسب و کار بر شمار خريد برندها افزوده بودند، ريخت و پاش بهراه بود. نوزاد هم دستش به جايي بند نبود، شير خشک ميخورد. اين روزگار خوش بود تا بازار چرخيد و کاسبي از رونق افتاد. شوهر ايران خانم شش ماه اول را اميد داشت که بازار رونق ميگيرد، چک ميکشيد بيغصه. شش ماه دوم دست و بالش تنگ شد اما سختي به اهل خانه نداد. شش ماه سوم چارهاي نبود بايد برخي املاک که در ايام رونق کسب و کار خريده بود بياطلاع اهل و عيال، ميفروخت. شش ماه چهارم که از راه رسيد، دانست که نه آن رونق بازار بازميگردد و نه رشد هزينه اهل و عيال بازميايستد. دستهچک و فهرست اموال فروختهشده را که نگاه کرد فهميد اين راه عاقبت ندارد.
📌 شوهر ايران خانم، دست و دل باز فاميل، پدر مقتدر خانواده، که چهار ستون اقتدارش روي پول بنا شده بود، حالا بايد به خانواده چه ميگفت؟ چقدر سخت بود خانواده را جمع کند و بگويد «آن مَمِه را لولو برد.» ايران خانم و شوهرش تا حالا به هم «نه» نگفته بودند؛ و اگر بساط ريخت و پاشها تخته ميشد، تکليف «نه»ها چه ميشد؟ تکليف اعتبار شوهر ايران خانم در راسته بازار چه ميشد؟ ريز و درشت بازار که عاشق چشم و ابرويش نبودند، دست به جيب بود و تار سبيلش به حساب جيبش اعتبار داشت. دريافته بود که «افلاس از آنچه در آينه ميبيند به او نزديکتر است.»
📌شوهر ايران خانم تصميم گرفته بود، تصميمهاي سخت، شبيه «تصميم کبري» کتاب فارسي ابتدايي که منظم باشد. تصميم گرفته بود به خانه که رسيد، اهل و عيال را جمع کند و بگويد «چو دخلت نيست خرج آهستهتر کن» ولي فکر کرد سخن زيبا گفتن براي اين حال و روز نيست؛ بايد صاف سراغ اصل مطلب برود. نيمهراه، پشت چراغ قرمز فهميده بود که بايد از مخارج بکاهد، و جلوي در خانه که رسيد ميدانست بايد از مخارج خودش و لفت و ليسهاي کارکنان شرکت شروع کند. او فکر کرد سالهاست دست دارد و پول، و حالا ميخواست عقل داشته باشد و زبان؛ فکر کند و به صراحت سخن بگويد.
📌 کسي نميداند شوهر ايران خانم آن شب چه گفت، اما اهل محل ميگويند ديگر از مرسدس او خبري نيست و ماشين آبرومندي دارد که گران نيست؛ و سراغ زن دوم هم نميرود. بساط لفتوليس شرکت هم کم شده است. ايران خانم مدتي است سفر فرنگ نميرود، وقتي فهميد ويلاي شمال را همسرجان در ايام کسادي فروخته و «خرج اتينا» کردهاند برآشفت اما کار از کار گذشته بود. پارتي هم نميگيرند. بچهها به مدرسه دولتي سر کوچه ميروند، لباس برند هم نميپوشند. کوچولوي خانواده حالا دو سه ساله است اما به او سخت نگرفتهاند، زيادهخواه نيست و قدرت سختي کشيدن هم ندارد. مخارج اسباببازي را هم براي مدرسهاش کنار گذاشتهاند. ايران خانم را ديدهاند يکي دو بار که روزنامه همشهري ميخرد و در ضميمه آگهيها دنبال شغل ميگردد. شوهرش هم کسب و کارش را تغيير داده، دنبال توليد است؛ چيزي هم از مشتش نميچکد، از زن دوم هم خبري نيست.
📌 سخت ميگذرد، اما شوهر ايران خانم ورشکسته نخواهد شد، چکهاي دوران کسادي و ولنگاري را هم کمکم پاس کرده است. چند سالي را بايد با خاطرات گذشته خوش باشند تا بچهها بزرگ شوند و شغل و کار پيدا کنند، ايران خانم شغلي بجويد و شوهرش اوستاي کسبوکار جديد شود. حساب دخل و خرج را ايران خانم نگاه ميدارد و مو از ماست ميکشد. سخت ميگذرد اما عاقلاند و اميدوار؛ و آدمي به عقل و اميد زنده است.
📌اسامي بازيگران: شوهر ايران خانم (دولت ايران)، ايران خانم (جامعه ايران)، فرزندان بزرگ (ثروتمندان)، فرزند خردسال (اقشار آسيبپذير)؛ تصميم کبري (گفتوگوي ملي براي اصلاحات اقتصادي-اجتماعي)، مَمِه (نفت و ساير منابع طبيعي)، زن دوم (ناشناس).
به مجمع فعالان اقتصادی بپیوندید
telegram.me/esfahaneconomy