روایتهایی از اینجا و آنجای دنیا
دزدی پیرمردها از صندوق امانات hotton garden. ---------------
دزدی پیرمردها از صندوق امانات hotton garden
---------------
قسمت دوم
نا امید و مستاصل، ساعت هشت صبح، یک به یک از ساختمون با همون لباسهای شهرداری اومدن بیرون و هرکی رفت یه گوشهای. یکی رفت خونه، یکی رفت ابزار جدید بخره و بقیه هم هرکدوم یه وری رفتن. قرار بود با ابزار جدید برگردن که دو نفرشون گفتن ما دیگه نمیایم و این کار احمقانهست.
ساعت ۱۰ شب همون روز دوباره با همون لباسای شهرداری برمیگردن داخل ساختمون؛ اینبار با یک پمپ هیدرولیک قویتر. دو تا پایه فلزی رو پیچ میکنن به کف و سقف و پمپ رو تکیه میدن بهش. پمپ که زورش تا ۱۰ تن میرسه، فشارش میدن به اون دیوارهی فولادی.
با این پمپ قدرتمند بالاخره میتونن دیوار فولادی رو تکون بدن عقب و بالاخره راه باز میشه به داخل. از اونجایی که سوراخ داخل دیوار کوچیک بود، فقط یکیشون که لاغر بود میتونست بره تو. اون رو میفرستن داخل و شروع میکنن به خالی کردن صندوقهای پر از الماس و طلا.
از ساعت ده شب جمعه تا ۵ صبح جمعه صندوق خالی میکنن. موفق میشن حدود ۱۰۰ صندوق رو خالی کنن. از اونجایی که نایی براشون نمیمونه و میبینن که کلی الماس و طلا و جواهرات از صندوقها درآوردن، بیخیال ادامهش میشن. کل محموله رو میریزن داخل سطل اشغالهای چرخدار و میان بیرون از ساختمون.
خیلی ریلکس و بدون نگرانی سطلها رو میزارن تو ماشین و بقیه هم سوار میشن. راننده هم همه رو میرسونه خونه و طی ۳۶ ساعت بعد کل جواهرات رو بین خودشون تقسیم میکنن. حجمی که دزدیده بودن حدود ۳۰۰ میلیون دلار بود. هرچند که پلیس میگفت بیشتر بوده.
روز دوشنبه مسئول صندوق که میاد تو مشکوک میشه که چرا یکی دو تا از درها قفلهاش بازه. در صندوق رو که باز میکنه احساس میکنه بمب ترکیده و همه صندوقها پخش و پلا روی زمین ریخته شدن. زنگ میزنن به پلیس و کم کم خبر در شهر میپیچه. صاحبان صندوقها هم کم کم سرو کلهشون پیدا میشه.
یک موردی که اینجا پیش میاد اینه که اون صندوقها محرمانهست و کسی نمیدونه چی توشه. و وقتی چنین اتفاقهایی میافته، صاحب صندوق میتونه بیشتر از چیزی که داشته رو عنوان کنه. صندوقدارهای عصبانی همه اومدن، مردم جمع شد، پلیس خیابون رو بست و دوربینهای تلویزیونی اومدن سر صحنه.
حدود شش هفته از دزدی گذشته بود و دزدها در کافههای اطراف لندن جمع میشدن و خوشحال میخوردن و میخندیدن. طراحی این دزدی حدود ۳ سال طول کشیده بود و طبیعتا با کمک یک فرد نفوذی کارمند در داخل ساختمون تونسته بودن انجامش بدن. حتی تو پلیس لندن هم آدم داشتن و مطلع بودن که چی میگذره.
کار بزرگی کرده بودن. روزنامهها نوشته بودن که کار یک تیم زبده و ماهر هست. شاید هم یک تیم خارجی. بعضیا میگفتن کار خود افراد داخل ساختمون هست که این مسیرها رو بلد بودن. یه سری میگفتن این کار سنگین کار آدمای ورزشکار و ماهر و فرز هست.
در حالی که این پیرمردا حتی نمیتونستن بدون. یا اونقدر مریض بودن که نفس کم میاوردن هنگام کارهای سنگین سوراخ کاری و جمع آوری جواهرات. پلیس یک تیم اختصاصی رو متمرکز کرد روی این کار. حدود ۱۲۰ دوربین نظارتی خیابونهای اطراف و منطقه رو یک به یک چک کردن.
طی تحقیقات، یکی از پلیسها نظرش جلب میشه به یک خودروی بنز که چندین بار از جلوی دوربینها رد میشه. چون تصاویر دوربین خوب نبود، مجبور شدن چندین دوربین رو بررسی کنن و مثل یک پازل حلش کنن که پلاک ماشین رو بتونن بخونن.
پلاک رو که تونستن بخونن متوجه شدن مربوط به یک دزد سابقه دار سابق هست به اسم کنی کالینز (که تو این دزدی بود). تونستن شماره گواهینامهش رو در بیارن و دیدن که چند ماه قبل یک ون رو خریداری کردن. مشخصات ون رو دراوردن و با تکیه بر سیستم ردیابی مرسدس بنز، دیدن که این ون یکی دو بار به یک ابزار فروشی رفته. طبیعتا این چیزا ثابت نمیکنه دزدی رو و پلیس فقط دنبال میکرد سرنخ ها رو که به چیز قابل قبولی برسه.
رفتن دوربینهای اون مغازهها رو چک کردن. دزدها همچنین قبل و بعد دزدی از گوشیهای خودشون استفاده میکردن و پلیس با آنالیز نقاط سیگنالدهی تکراری تونست یه تصویر بسازه که کمک میکرد به حل ماجرا. پلیس شروع کرد به وصل کردن این نقاط به همدیگه: اون شماره تلفنها، تصاویر نه چندان واضح دوربینها، اون ماشینها، مغازههای ابزار فروشی و ... و برای همین پلیس از دادگاه اجازه گرفت که دستگاه شنود کار بزاره تو ماشین دو نفر از دزدا.
------
@friedrish