در دانشگاه استیونس نیوجرسی اقتصاد درس میدهم. حوزه تخصصم اقتصاد خرد کاربردی، اقتصاد انرژی و منابع طبیعی، مدیریت ریسک و کنترل بهینه تصادفی است. به علوم انسانی هم علاقهمندم. مسایل توسعه و سیاستگذاری ایران را دنبال میکنم و گاهی چیزهایی مینویسم.
قیمت نسبی (Relative Price) چیست؟ بخش سوم
قیمت نسبی (Relative Price) چیست؟ بخش سوم
در دو قسمت اول و دوم متن در مورد مبانی نظری قیمت نسبی و این که قیمت نسبی از کجا میآید صحبت کردیم.
https://t.me/hamedghoddusi/541
https://t.me/hamedghoddusi/542
حال موضوع را به اصل بحث یعنی «قیمت نسبی بنزین» برگردانیم و ببینیم پیامد این بحثهای نظری برای مسایل سیاستگزاری چیست؟
همان طور که دیدیم وقتی کالایی «مبادلهپذیر» است - که نفت و بنزین به راحتی در این طبقه قرار میگیرند، قیمت نسبی آن در مقایسه با سایر کالاهای مبادله پذیر (مثلا گندم و گوشت و کفش و شلوار و گوشی و لپتاپ و الخ) در سطح جهانی دادهشده و مشخص است و این قیمتهای نسبی تقریبا در همه کشورهای دنیا مثل هم است. در نتیجه یک کشور کوچک نمیتواند به صورت دلخواه این قیمتهای نسبی را تغییر دهد مگر این که روی برخی از این کالاها مالیات ببندد (مثل ترکیه که روی بنزین مالیات سنگین میبندد) یا یارانه بدهد (مثل ایران که روی بنزین یارانه سنگین میدهد) و در نتیجه قیمتهای نسبی جهانی را دستکاری کند.
نکته کلیدی از منظر سیاستگزاری این است که این دستکاری قیمتهای نسبی «بدون هزینه» نیست! وقتی قیمت نسبی یک آیفون در دنیا تقریبا ده برابر یک بشکه بنزین است، یعنی میدانیم که با صرفنظر کردن از مصرف ده بشکه بنزین میتوان یک آیفون به دست آورد. حال اگر کشوری مثل ما قیمت را طوری تغییر بدهد که از دید مصرفکننده نهایی قیمت نسبی یک آیفون حدود ۴۰ برابر یک بشکه بنزین شود، در واقعیت چیزی را عوض نکرده است. چون برای واردات (یا عدم صادرات) آن ۴۰ بشکه بنزین، جمعیت کشور مجبور شده از واردات و مصرف ۴ آیفون صرفنظر کند!
اینجا است که میگوییم که کسانی که با ظاهر دلسوزی برای مردم از قیمت پایین بنزین حمایت میکنند، همه واقعیت را بیان نمیکنند! در واقعیت دستکاری قیمتهای نسبی کالاهای مبادلهپذیر، فقط با صرفنظر کردن از مصرف کالا/خدمات درجای دیگری ممکن است و لاغیر. به همین منوال، وقتی دستمزد متوسط داخلی و قیمت محصولی مثل بنزین (یا هر محصول مبادلهپذیر دیگری) را مقایسه میکنیم، خیلی طبیعی است که به اعداد متفاوتی بین کشورهای مختلف برسیم. این تفاوت در نسبت قیمت بنزین به دستمزد کارگر، با تقریب خوبی، معیاری از تفاوت درآمد سرانه کشورهای مختلف است. یک کارگر سوییسی با یک روز کار، طبعا قدرت خرید متفاوتی از یک کارگر روس یا چینی یا اتیوپیایی دارد. در نتیجه قیمت بنزین به دستمزد برای تکتک این کشورها متفاوت خواهد بود. دست آخر، قدرت خرید متوسط این شهروند در بازار جهانی عدد مشخصی است (مثلا با معیار دلار اسمی، این عدد برای هر ایرانی حدود ۵۰۰۰ دلار درسال است).
میتوانیم این طور فکر کنیم که هر کدام از ما به طور متوسط در سال میتوانیم به اندازه ۵۰۰۰ دلار محصولات و خدمات مختلف (از غذا گرفته تا سوخت و بهداشت و آموزش و پرورش و تفریح و دفاع و الخ) مصرف کنیم. در بازار جهانی هم نسبت قیمتها چیزی است که در دنیا رایج است و نه چیزی که ما به طور مصنوعی تعیین میکنیم. در نتیجه تصور کنیم که وقتی با این ۵۰۰۰ دلار به خرید از بازار جهانی میرویم، قیمت بنزین را با ما همان ۵۰ سنت به ازای بشکه حساب میکنند و نه ۱۰ سنت برای هر بشکه. همین محدودیت باعث میشود که نتوانیم «نسبت کالاهای مبادلهپذیر به دستمزد» را به صورت دلخواه تعیین کنیم و مثلا بگوییم که نسبت قیمت کالاها به دستمزد کارگر ایرانی باید برابر با کشور دیگری باشد. این نسبت به صورت سخت توسط درآمد سرانه ما تعیین شده است و با دلسوزی قابل تغییر نیست. جایی که باید نوک اصلی نقد باشد این است که چرا درآمد سرانه ما ۵۰۰۰ دلار است و نه مثلا ۲۰ هزار و ۳۰ هزار. اصل مساله آن جا است.
تماس با نویسنده @hamed_ghoddusi
@hamedghoddusi