ید تلقی می‌شد.. این اثرپذیری، البته الزاما در جهت منافع امریکا نخواهد بود!

ید تلقی می‌شد.
در عین حال، مساله خروج، نوعی اقدام پیشدستانه ترامپ تلقی می‌شود که، می‌تواند الگوی راهبردی امریکا در خاورمیانه را تحت تاثیر قرار دهد.
این اثرپذیری، البته الزاماً در جهت منافع امریکا نخواهد بود!
سوال دوم؛
آثار و عواقب خروج نیروهای آمریکا از سوریه و افغانستان، بر مناسبات و‌ ترتیبات امنیتی منطقه (و فراتر از منطقه)؟
نخستین اثر تصمیم شخصی ترامپ، بر تیم امنیت ملی رییس جمهور، عارض شد.
ترامپ از ماتیس خواست که بسرعت فرمان خروج از سوریه را شخصا صادر کند، و فقط تا پایان سال جاری (۱۰ دی) در پُست ریاست پنتاگون بماند.
اینک با جایگزین شدن پاتریک شاناهان، (معاون ماتیس)، یک مثلث تندروی ضد ایرانی، شامل پمپئو، بولتون و شاناهان، در کنار ترامپ، تشکیل شد.
هرسه مخالف برجام، موافق با وارد کردن حداکثر فشار بر ایران، و طرفدار ایجاد جبهه سخت علیه تهران و حمایت از رژیم اسراییل و عربستان هستند. اما، این امر الزاماً به معنای افزایش احتمال خطر برخورد با ایران نخواهد بود!
ایالات متحده، نزدیک به یکصد سال است که سابقه حضور نظامی در منطقه خاورمیانه، بخصوص خلیج فارس را دارد. از ۱۹۲۴ و بویژه پس از کشف نفت در بحرین، عربستان، قطر و دیگر شیخ‌نشین‌های خلیج فارس، حضور نظامی امریکا، به موازات اهمیت ژئوپولیتیک خلیج فارس بشدت افرایش یافت.
اینک نیز، در آستانه سال ۲۰۱۹، هنوز مهم‌ترین پایگاههای نظامی متعلق به مهم‌ترین مرکز فرماندهی ارتش ایالات متحده (سنت کام)، در کشورهای خاورمیانه و خلیج فارس قرار دارد.
پس از دکترین آیزنهاور - ۱۹۵۷- و تکامل آن توسط دکترین کارتر در اواخر دهه ۷۰ میلادی، و بویژه پس از سقوط پادشاهی پهلوی در ایران، ایالات متحده، حضور ساختاری و استراتژیک نظامی-امنیتی مستقیم خود را، در خاورمیانه و خلیج فارس، از اهداف راهبردی خود تثبیت نمود.
حتی پس از فروپاشی اتحاد شوروی و منتفی شدن پایه‌های دکترین ایزنهاور و کارتر، اما، بلحاظ توسعه ویژگی‌های ژئواستراتژیک، ژئواکونومیک، و بویژه ژئوپولیتیک منطقه، حضور و استقرار ارتش امریکا، نه تنها در منطقه کاهش نیافت، بلکه توسعه کمّی، کیفی و ساختاری یافت.
از سپتامبر ۲۰۰۱ به بعد نیز، دکترین "کنترل همه‌جانبه و مستقیم" منطقه، در دستور کار ایالات متحده قرار گرفت.
نئوکانها، موتور فکری تیم استراتژیک بوش دوم را شکل دادند. آنها اهمیت ژئوپولیتیک را آنگونه که منافع بنیادین امریکا را لحاظ می‌کرد، تفسیر کردند!
ایده خاورمیانه جدید/بزرگ، از مقطع ابتدای قرن جدید و توسط نئوکان‌ها شکل نگرفته بود، بلکه، این ایده در نگرش‌های ژئوپولیتیک واقع‌گرایانه ریشه داشت که، در پی تحول و تکامل دکترین ایزنهاور و کارتر، مصادف با اواخر دوران جنگ سرد در دهه ۸۰، و اوایل دگردیسی ابرقدرت‌ها در اوایل دهه 90 رشد یافت. "تسلط بر قلب زمین"، در نگرش ژئوپولیتیسین های امریکایی، در واقع، تسلط بر خاورمیانه جدید، تفسیر می‌شد!
هنوز، تضمین پیشتازی در رقابت‌های ابرقدرتی، بویژه در کورس تقابل اقتصادی با قدرتهای نوظهور، نظیر چین و روسیه نوین، در گرو تسلط بر "قلب زمین" تلقی می‌شود، و هنوز، خاورمیانه، از مهم‌ترین "ژئوپولیتیک" در جهان، برخوردار است.
ایالات متحده، هم اینک، صدها پایگاه علنی و غیر آشکار در کشورهای منطقه دارد.
بخش قابل ملاحظه‌ای از ارتش "سه میلیون" نفری امریکا، در پایگاههای دریایی و هوایی و زمینی و تفنگداران ایالات متحده، در کشورهایی همچون عربستان، کویت، بحرین، قطر، عمان، امارات، عراق، ترکیه، افغانستان، ترکمنستان، آذربایجان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان، مصر ، پاکستان، اردن، و سوریه و ..... قرار دارند.
رژیم صهیونیستی نیز، عملاً یکی از ایالات وابسته به آمریکا، قلمداد می‌شود.
اینک، آیا خروج حدود دو تیپ از تفنگداران امریکایی از سوریه، می‌تواند به معنای آغاز روند خروج ارتش امریکا از منطقه، تلقی شود؟
به فرض که در ادامه همین تصمیم، ایالات متحده، دو لشکر نیروی حاضر در افغانستان را نیز تخلیه کند.
آیا این نیروها از ظرفیت قوای فرماندهی مرکزی امریکا کاهش یافته و به خانه بازمی‌گردند؟ یا فقط از پایگاه‌های داخل سوریه و افغانستان، به یکی دیگر از صدها پایگاه موجود در منطقه منتقل می‌شوند؟
اصولاً، این «جابجایی نیرو»، چه معنایی می‌توان داشته باشد؟ اصلاً، چرا و چگونه امریکا وارد سوریه شد؟
به خاطر داریم که، در پی صدور قطعنامه ۲۱۷۰ شورای امینت در محکومیت گروه تروریستی داعش، ایالات متحده در آگوست ۲۰۱۴ اقدام به تشکیل ائتلاف بین‌المللی ضد داعش نمود.
چهل کشور در کنار امریکا، ائتلاف نبرد علیه داعش را، در امتداد ائتلاف برای جنگ با تروریسم، تشکیل دادند. ایالات متحده، در نخستین گام حدود ۳هزار نفر نیرو به سوریه اعزام نمود. عمده مداخله مستقیم امریکا در سوریه، توسط نیروی هوایی انجام شد.
لزومی به بازیابی تاریخی نیست که گفته شود، بیشترین نقش مدیریتی و عملیاتی را برای مبارزه و شکست و ریشه‌ک