نوشتههایی از همه جا درباره اقتصاد و اجتماع با تاکید بر رابطه قدرت و ثروت مسیر ارتباطی: @jafkheir
🔹توضیحی درباره ترجمه To nudge به فارسی
🔹توضیحی درباره ترجمه To nudge به فارسی
نویسندگان کتاب Nudge در یک پانویس مهم در صفحه ۴ (که با ستاره مشخص کردند) to nudge را اینگونه تعریف میکنند:
To nudge is ‘to push mildly or poke gently in the ribs, especially with the elbow.’ One who nudges in that manner—‘to alert, remind, or mildly warn another’
ترجمه: تلنگرزدن یعنی به آرامی فشار دادن یا به نرمی فرو کردن آرنج خود در دندههای طرف مقابل با هدف هشیار کردن، یادآوری یا به ملایمت هشدار دادن به وی.
این تعریف در فارسی به سقلمه و سیخونک و ضربه زدن بیشتر نزدیک است تا تلنگر.
درنتیجه در کارهای قبلی سقلمه ترجمه میکردم اما از سوی دیگر احساس میکردم تلنگر ظرفیت و جذابیتی دارد که در سقلمه دیده نمیشود. همچنین در واژههای مصوّب فرهنگستان، تلنگر این چنین معنا شده است: «[اعتیاد، روانشناسی] محرکی که واکنشی را برمیانگیزد.»
که به نظر میآید حالت علمیبودن تلنگر هم بیشتر سقلمه باشد.
این تعاریف را هم در فرهنگهای فارسی منتخب برای سقلمه و تلنگر یافتم:
✅سقلمه
لغتنامه دهخدا
سقلمه . [ س ُ ق ُ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) ضربه ای که با نوک ابهام زنند آنگاه که انگشتان را فراهم آرند. مشت گره کرده برای زدن کسی . (یادداشت مؤلف ).- سقلمه خوردن .- سقلمه زدن .
سقلمه
فرهنگ فارسی معین
(سُ قُ مَ یا مِ) [ تر. ] (اِ.) = سقرمه : ضربتی که با مشت به پهلوی کسی زنند.
سقلمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹سغلمه› [عامیانه] soqolme ضربهای که با مشت بسته به پهلوی کسی بزنند.
سقلمه
لهجه و گویش تهرانی
بغل دستی را با ضربه خفیف آگاه کردن
سقلمه
لهجه و گویش مازنی
segholme ضربه زدن با بند دوم انگشتان دست
سقلمه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
box, bust, dig, nudge, poke, punch
سقلمه
دیکشنری فارسی به عربی
وکزة
تلنگر زدن
لغتنامه دهخدا
تلنگر زدن . [ ت َ / ت ِ ل َگ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوک انگشت میانه را به نوک انگشت بزرگ فشردن و بر چیزی زدن . رجوع به تلنگر شود.
تلنگر
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ گُ) (اِ.) ضربه زدن با سر انگشت به کسی یا چیزی
تلنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تلنگل، تلنگ› [عامیانه] talangor ضربه که با انگشت میانه به بدن کسی یا چیزی بزنند.
trigger 1
✅تلنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد، روانشناسی] محرکی که واکنشی را برمیانگیزد
تلنگر
لهجه و گویش تهرانی
ضربه با نوک انگشت.
تلنگر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
fillip, flick, flip, tap, touch
تلنگر
دیکشنری فارسی به عربی
نقرة