سالمندان را دوست داشتم. اما سالمندی را نه. پیری همه چیز را از آدم میگرفت

سالمندان را دوست داشتم
اما سالمندي را نه
پيري همه چيز را از آدم ميگرفت
از حافظه گرفته تا قواي جنسي
ميداني که ديگر آخر خطي
فعل هايت همه ماضي ميشوند
تقريبا مانند ميزباني هستي که دوست دارد آزاد باشد
اما در عين حال ميداند که به زودي کسي زنگ در را خواهد زد
منتظر مرگ بودن
بدتر از خود مرگ است.
@kharmagaas
چارلز بوکوفسکی