فرهاد قنبری:. چشمه باکره_ اینگمار برگمان.. داستان فیلم در قرون وسطی سوئد است

فرهاد قنبری:
چشمه باکره_ اینگمار برگمان

داستان فیلم در قرون وسطی سوئد است. کارین دختر باکره و سرزنده یک ثروتمند قرون وسطایی قرار است برای روشن کردن شمع به نذر مریم مقدس مسیر طولانی در جنگل طی کند و به کلیسا برود، خانواده‌اش به او اجازه می‌دهند لباس زیبایی که را که پانزده باکره در دوختن آن نقش داشته‌اند، بپوشد. در جنگل، چوپانان به دختر تجاوز کرده و سپس او را به قتل می‌رسانند. آنان لباس را برمی‌دارند، به این امید که بتوانند آن را بفروشند. در ادامه راه‌شان به خانه پدر دختر می‌رسند و مورد پذیرائی و مهمان‌نوازی او قرار می‌گیرند. تا این‌که جنایت‌شان برملا می‌شود و به طرز فجیعی توسط پدر مقتول کشته می شوند.

چشمه باکره نمایش ایمان است. ایمانی که در شرایط سخت به محک آزمایش گذاشته می شود، شخصیت اصلی فیلم یاد آور ابراهیم و آزمون ایمان اوست و بی گناهی دختر یاد آور اسماعیلی که به قربانگاه می رود.
سکانس ها و دیالوگ های فیلم از ابتدا خبر از فاجعه می دهد، فاجعه ای که قرار است ظاهر متصلب و رسمی ایمان را شکسته و آن را در محک آزمون سختی قرار دهد.
اکثر شخصیت های فیلم یکی از گناهان کبیره مسیحیت را بر دوش می کشند و به نظر ترس همیشگی آنها از خداوند به علت درون آشفته و پر از شک آنهاست.

در پایان فیلم مردی که دو چوپان و یک کودک بیگناه و خردسال همراه آنها را به قتل رسانده به سوی خداوند شکوه کرده و می گوید که رفتارهای او را درک نمی کند ولی با اینحال ایمانش را از دست نداده و از خدا می خواهد که دست های گناهکار او را ببخشد، دست هایی که به خدا قول می دهد با آنها در همکان مکان تجاوز و قتل دخترش کلیسایی بنا کند.

سکانس پایانی فیلم در فضایی سورئال نمایش داده می شود، چشمه ای که از محل قتل دختر شروع به جوشیدن می کند(شبیه داستان اسماعیل و هاجر در بیابان که اسماعیل با کوبیدن پا چشمه ای جوشان به راه می افتد) چشمه ای که در آن همه خود را شستشو می دهند، چشمه ای که به عنوان علامتی از سوی خداوند خود را نشان می دهد تا همگی گناهان خود را در آن بشویند.
telegram.me/kharmagaas