فرهاد قنبری:. مرداب _ اخوان ثالث.. این نه آب است کآتش را کند خاموش

فرهاد قنبری:
مرداب _ اخوان ثالث

این نه آب است کآتش را کند خاموش
با تو گویم ، لولی لول گریبان چاک
آبیاری می کنم اندوه زار خاطر خود را
زآن زلال تلخ شور انگیز
تاکزاد پاک آتشناک

در سکوتش غرق
چون زنی عریان میان بستر تسلیم، اما مرده یا در خواب
بی گشاد و بست لبخندی و اخمی ، تن رها کرده ست
پهنه ور مرداب

بی تپش، و آرام
مرده یا در خواب مردابی ست
و آنچه در وی هیچ نتوان دید
قله ی پستان موجی ، ناف گردابی ست
من نشسته م بر سریر ساحل این رود بی رفتار
وز لبم جاری خروشان شطی از دشنام
زی خدای و جمله پیغام آورانش ، هر که وز هر جای
بسته گوناگون پل پیغام

هر نفس لختی ز عمر من ، بسان قطره ای زرین
می چکد در کام این مرداب عمر اوبار
چینه دان شوم و سیری ناپذیرش هر دم از من طعمه ای خواهد
بازمانده ، جاودان ،‌منقار وی چون غار
،من ز عمر خویشتن هر لحظه ای را لاشه ای سازم
همچو ماهی سویش اندازم
سیر اما کی شود این پیر ماهیخوار ؟
“باز گوید : “ طعمه ای دیگر
اینت وحشتناک تر منقار

همچو آن صیاد نکامی که هر شب خسته و غمگین
تورش اندر دست
هیچش اندر تور
می سپارد راه خود را ، دور
تا حصار کلبه ی در حسرتش محصور
باز بینی، باز گردد صبح دیگر نیز
-تورش اندر دست و در آن هیچ-
تا بیندازد دگر ره چنگ در دریا
و آزماید بخت بی بنیاد
همچو این صیاد
نیز من هر شب
ساقی دیر اعتنای ارقه ترسا را
“باز گویم : “ساغری دیگر
“تا دهد آن : “دیگری دیگر
ز آن زلال تلخ شورانگیز
پاکزاد تاک آتشخیز

هر بهنگام و بناهنگام
لولی لول گریبان چاک
آبیاری می کند اندوه زار خاطر خود را
ماهی لغزان و زرین پولک یک لحظه را شاید
چشم ماهیخوار را غافل کند ، وز کام این مرداب برباید.


اخوان در شعر " مرداب" فضایی به شدت غمگین و ناامید کننده را تصویر کرده است. او با استیصال فراوان "خویشتن" خود را مخاطب قرار داده و سعی می کند " اندوه زار خاطر خود را با زلال تلخ شورانگیز" آبیاری کند (با اینحال که می داند این شراب "آتشناک تلخ" هم آن آبی نیست که بتواند این اتش شعله ور درون او را خاموش کند)

اخوان حالت درونی خود را به زنی در معرض تجاوز که همچون مرده ای توان و تقلای خود را از دست داده، تشبیه می کند و نهایت ناامیدی و سیاهی ممکن را بیان می دارد.
نه لبخندی، نه اخمی نه فریادی نه ....

شاعر قاصدک که انتظار هیچ خبری زه هیچکس و هیچ دیار و دیاری نداشت، حالا انگیزه و توان فریاد زدن که " خانه ام آتش گرفته است" را هم ندارد و همچون مردابی پهناور "تن رها کرده است"
اخوان خود را شبیه صیادی می بیند که هر روزه در تقلایی جانکاه دل به دریا می سپارد و در نهایت با تنی خسته و توری خالی راه خانه را می سپارد و دوباره روزی از نو و ....

فضای حاکم بر این شعر، شبیه فضایی است که امروز بر جامعه حاکم است، فضایی که در آن هر کس در سویی ناامیدانه، به آینده مبهم و تاریک چشم دوخته است و توان ترسیم هیچ چشم انداز روشنی را ندارد.
امروز دیگر نه کسی با تحریم و تهدید جنگ و فقر و قحطی خمی به ابرو می آورد و نه از اخبار دزدی و فسادهای هزاران میلیاردی متعحب می شود.
فضای امروز حاکم بر جامعه فضای فراسوی خشم و اعتراض و تقلا کردن است. فضایی فراسوی ناامیدی که در آن دیگر کسی ترسی از هیچ فاجعه ای ندارد.
@kharmagaas