من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
سربازها، ریش نزده،. بر دیوار سنگی. اندوهی دارند که در چشم هایشان خمیازه میکشد
سرباز ها، ریش نزده،
بر دیوار سنگی
اندوهی دارند که در چشم هایشان خمیازه می کشد
آنان به بلند گو ها گوش می سپارند، دریا،
چیزی نمی شنوند_
شاید می خواهند که فراموش کنند.
پسینگاه
آرام می روند به ژرفای دره ی تنگ، تا نیاز های جسمانی خود رابر آورند.
هنگام که دکمه های شلوارشان را می بندند
دیدگانشان ، سوسویی از ماه نو برآمده می رباید.
جهان می توانست زیبا باشد
@kharmagaas
یانیس ریتسوس