فرهاد قنبری:. واپسین انسان

فرهاد قنبری:
واپسین انسان

نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت در مورد موضوعات مختلف از جمله مرگ خدا سخن می گوید. منظور نیچه این نیست که خدا وجود ندارد بلکه معتقد است خدا مرده است(یعنی زمانی زنده بوده است)در دنیایی که خدا مرده است
واپسین انسان زیست می کند.

واپسین انسان در اندیشه نیچه همان انسان توده ای امروز است.
نیچه در توصیف واپسین انسان می گوید« پس من ازخوارشمردنی‌ترین کسان با ایشان سخن خواهم گفت: و آن «واپسین انسان» است!
و زرتشت با مردم چنین گفت:
اکنون وقت آن است که انسان هدفِ خویش را فراروی نهد. اکنون وقت آن است که انسان تخمِ برترین امیدش را بکارد.
زمینش هنوز برای آن چندان‌که باید غنی‌ست. اما این خاک روزی فقیر و سترون خواهد گشت و دیگر درختی بلند از آن نتواند رُست.
دردا، زمانی فرا رسد که انسان دیگر خدنگِ اشتیاقِ خود را فراتر از انسان نیفکند و زهِ کمانش خروشیدن را از یاد ببرد.
زمین کوچک شده است و بر روی آن واپسین انسان، که همه چیز را کوچک می‌کند، در جست و خیز است. نسل او، همچون پشه، فناناپذیر است؛ واپسین انسان درازترین عمر را دارد.
«ما خوشبختی را اختراع کرده‌ایم،» واپسین انسان‌ها چنین می‌گویند، و چشمک می‌زنند.
یک رمه، بی هیچ شبان! همه یکسان می‌خواهند و همه یکسانند. هر که جز این ببیند به پای خویش به تیمارستان می‌رود.
هوشمندترینانشان می‌گویند: «پیش ازین جهانیان همه دیوانه بودند» و چشمک می‌زنند.
هنوز با هم می‌ستیزند، اما زود با هم می‌سازند، مبادا معده‌هاشان خراب شود!
لبخندِ خودپسندانه‌شان با من چنین می‌گوید: ما کرسیِ خود را درمیانه می‌نهیم، چندان دور از جنگاورانِ جانسپار که از خوکانِ خرسند»

نیچه پس از توصیف واپسین انسان از ابرانسان سخن می گوید،ابرانسانی که انسان واپسین در برابر او همچون بوزینه ای در برابر انسان است:
من به شما ابر انسان را می‌آموزانم... بوزینه در برابر انسان چیست؟ چیزی خنده آور یا چیزی مایه شرم دردناک. انسان در برابر ابرانسان همینگونه خواهد بود: چیزی خنده آور یا چیزی مایه شرم دردناک......»

بی شک این نبوغ نیچه بود که بیش از صد و سی سال پیش از انسان توده ای امروز اینگونه سخن می گفت .
نیچه در آغاز همین کتاب از سه دگردیسی جان سخن می گوید و آن را اینگونه مطرح می کند: جان چگونه شتر، شتر چگونه شیر، نهایتا اگر بخت با او مساعد گردد از شیر به کودک بدل می گردد.
شتر در زبان نیچه سمبل و نماد است. نماینده موجودی نیرومند که سنگین ترین بارها را بر پشت می نهد. این مطلب با زبان ادبی اشاره به انسان دارد
انسانی که سنگین ترین بارها و سنت هایی را که در طول تاریخ بر او حمل شده همچون حیوان باربر رامی بر پشت خود می کشد.
دگردیسی دوم زمانی روی خواهد داد که شتر رو به صحرا نهد و بار سنگین خود را بر زمین نهد، زیرا می خواهد به کمال آزادی برسد.
شیر تحول دوم جان است. روح نقادانه ی دارد با گذشته سر ستیز دارد نمی خواهد در گذشته بماند به تعبیر خود نیچه “نه گو” است اما هنوز توانایی آفریدن ارزشهای نو را ندارد، این شیر اگر بخت یاری اش کند می تواند تن به دگردیسی سوم برسد و از شیر به کودکی برسد.
کودکی از منظر نیچه تجلی پاکی و معصومیت و بیگناهی است و نوید آغاز نوینی را می دهد.

واپسین انسان، انسان اتمیزه شده است.
انسانی که جرات اندیشیدن و پرسش کردن ندارد. انسانی که غرق در روزمرگی و بی معنایی زندگی خویش است. انسانی که هیچ مسئله حل نشده ای را در افق های خود نمی بیند.
انسان واپسین خود را درگیر مسائل بنیادین هستی نمی کند ، نمی خواهد از وضع موجود گذر کند،امید و آرزوی فرا مادی ندارد، هر عادتی را به عنوان امور غایی می پذیرد. زیست جهان دیگری برای تجربه کردن نمی شناسد، به عادت هایش تعصب کورکورانه دارد، رفتارهایش قابل پیش بینی است، هیچ مسئولیت وظیفه ای در قبال زیست جهان خود نمی پذیرد، با اندیشیدن بیگانه است، مصرف کننده است تا تولیدگر، با خرافه و تعصب عجین است، از ارزش های نو می ترسد، اهل خطر کردن نیست و توانایی هیچگونه ساختن و فرا رفتنی را ندارد.انسانی که در مرحله اول دگردیسی مانده و شتر است.
آیا انسان امروزی چنین نیست؟
انسان توده ای که نمی اندیشد، مقهور تلویزیون و رسانه هاست، در روند ملال انگیز و تکراری زندگی دست و پا می زند و آرزوهایش در بازار و پول خلاصه می شود.
telegram.me/kharmagaas