فرهاد قنبری:. ایدئولوژی توتالیتاریسم و انهدام تفکر

فرهاد قنبری:
ایدئولوژی توتالیتاریسم و انهدام تفکر

⏺ آلکساندر سولژنیتسین می گفت: "ایدئولوژی است که وحشت را توجیه می کند و به مرتکبین خود این امکان را می دهد در حالی که مرتکب جنایت شوند، توانایی کنار آمدن با خودشان را نیز داشته باشند".
اغلب انسانهای گرفتار در ایدئولوژی های مخرب و ضد انسانی با علم به اینکه عملی غیر انسانی مرتکب شوند آن را انتخاب نکرده اند بلکه فکر می کنند عمل و کردار آنها خدمتی است به آرمانی بزرگتر و جهانی زیباتر است که برای رسیدن به آن، خشونت ورزی ها چیز چندان مهمی نیست و در تاریخ فراموش خواهد شد. به عنوان مثال سربازان اس اس در آلمان نازی، یا مامور اعدام در تسویه های استالین یا سربازی که مامور بستن در کوره های آدم سوزی در آشوویتس بود با این هدف و نیت که جنایتی را مرتکب شود این عمل را انجام نمی دادند بلکه اغلب آنها سربازانی بودند که قدرت تفکر خود را در مقابل دستگاه ایدئولوژیک از دست داده بودند و توان درک عمل خیر و شر را نداشتند. آنها در واقع قربانیان ایدئولوژی کاذبی بودند که به آنها اینگونه آموخته بود که خیر و سعادت بشری در جهانی است که در آن یهودی یا غیر کمونیست از بین برود (وظیفه شماست که برای نجات بشریت دست به چنین اعمال خشنی بزنید. بر اساس چنین دیدگاهی بود که بسیاری از سربازان تیربارچی یا جلادان اعدام یا داعشیانی که در سنگسار زنان سنگ پرتاپ می کنند، برای نجات و پاک کردن لکه ننگ از دامن بشریت دست به اقدامات خشونت وار متوسل می شوند)

⏺ بحرانی که امروز جامعه بشری به آن دچار است دقیقا همین از دست دادن قدرت تفکر و سوژگی در مقابل دستگاههای ایدئولوژیک است. افراد در مقابل آرمانهای بزرگ که توسط ایدئولوژی ها ارائه می شود قدرت تشخیص خود را از دست می دهند و تمام و کمال در خدمت آن ایدئولوژی و جنایت هایش قرار می گیرند. امروزه جهادگران پیرو القاعده و داعش، چه بسا ممکن است در زندگی شخصی انسانهای خانواده دوستی هم بوده یا دل مترحمی داشته باشند اما ایدئولوژی به آنها اینگونه امر کرده است که برای نجات بشریت و رسیدن به رستگاری گاهی باید وارد گود شد و آن چیزی که دیگری توان انجام آن را ندارد را به پایان رساند. آدولف آیشمن در مقابل سوال دادگاه در مورد آشوویتس این پاسخ را می دهد که "من مامور بودم و باید اطاعت می کردم."

⏺ هانا آرنت از برای رهایی انسان از بی تفکری و یافتن توان داوری و سنجش خیر و شر از گفتگوی فرد با خویشتن سخن می گوید. او در این باره می نویسد «تفكر دو تن در يك تن در گفتگوی صامت، اختلاف موجود در درون هويت ما را آن‌گونه‌ای كه در آگاهی است به فعليت مي‌رساند و بدين ترتيب محصول فرعي‌اش را كه وجدان است، به بار مي‌آورد. پس داوري يعني محصول تأثير آزادي‌بخش تفكر، تفكر را محقق و آن را در جهان نمودها و ظواهر آشكار و جلوه‌گر مي‌سازد. يعني در جايي كه من هرگز تنها نيستم و هميشه گرفتارتر از آنم كه بتوانم فكر كنم، متجلي شدن نسيم تفكر به هيج‌روي شناخت و دانش نيست بلكه توانايي تميز درست از غلط، زشت از زيباست و اين در واقع مي‌تواند جلوي فاجعه را دست‌كم براي خود من، در لحظات نادري كه وضعيت دشوار و بغرنجي پيش مي‌آيد، بگيرد»
مسئله ای که در نظام توتالیتور حاکم می شود از دست رفتن قدرت تشخیص توده هاست. به همین خاطر است که آرنت خطر توده های فاقد قدرت اندیشه را از جانیان خطرناک ترسناکتر می داند: «جنايتكار خونسرد يا دروغگوي محاسبه‌گر خطر كمتري از كساني دارد كه از سر بي‌فكري يا جهل دست به جنايت مي‌زنند زيرا آن اولي دست‌كم هنوز مي‌فهمد كه تفاوتي ميان حقيقت و كذب، ميان خير و شر است حال آنكه اين دومي حتي همين موضوع را هم نمي‌فهمد. استدلال‌ها در دفاع از اين حكم كه بهتر است به ديگران دروغ بگويي تا سر خود را كلاه بگذاري بايد روشن كرده باشد كه دروغگوي خونسرد بر تمايز ميان حقيقت و كذب آگاه است. بنابراين حقيقتي كه او از ديگران پنهان مي‌كند هنوز به كلي از جهان بيرون رانده نشده است؛ اين حقيقت پناه آخر خود را در آن شخص يافته است»
@kharmagaas