بهر امتهان ای دوست. گر طلب کنی جان را. آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بهر امتهان ای دوست. گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

زاهدی به میخانه، سرخ روی می‌دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی، بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه، رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهائی نه، هر بلا که بتوانی
@kharmagaas
شیخ بهایی