یکی از نظریات معروف استیفن هاوکینگ اعلام «مرگ فلسفه» بود

یکی از نظریات معروف استیفن هاوکینگ اعلام «مرگ فلسفه» بود. او معتقد بود فلسفه نتوانسته است پا به پای فیزیک حرکت کند و به این علت مرده است.
این نظر او انتقاد (و حتی تمسخر) بسیاری از اهالی فلسفه را برانگیخت.
رامین جهانبگلو، فیلسوف ایرانی ساکن کانادا در مورد این نظر هاوکینگ می گوید:

من فکر می‌کنم اين پرسش که آيا فلسفه مرده است خودش يک پرسش فلسفی است. فلسفه می‌بينيم که سه هزار سال است که زنده است. چون وقتی ما در مورد مرگ فلسفه صحبت می‌کنيم مرگ فلسفه به معنای مرگ انديشيدن است و مرگ انديشيدن به معنای مرگ پرسشگری از واقعيت است.
بنابراين تا زمانی انسان قابليت انديشيدن را دارد و انديشه انتقادی بقای خودش را می‌تواند در برابر انديشه فايده‌ گرا يا انديشه پوزيتيويستی يا انديشه شمارش‌گر، انديشه محاسبه‌گر از دست ندهد، روح فلسفه در تمدن بشر خواهد بود. به ويژه اين مرا ياد اين جمله پاسکال می‌اندازد که می‌گفت تمسخر فلسفه خودش به معنای فلسفيدن است. يعنی اين که شما حتی اگر بخواهيد به صورت فلسفی نيانديشيد بايد به صورت فلسفی بيانديشيد که به صورت فلسفی نيانديشيد.

اين که چگونه بايد پرهيز کرد از علم‌گرايی و اینکه علم خودش تبديل به بت نشود برای اينکه فلسفه می‌‌تواند بت‌شکن باشد، و نبايد از علم يک بت ساخت و علم صرفا‌ً‌ توصيفات عملا‌ً‌ مفيد را ارائه می‌دهد، ولی بايد متوجه اين باشيم که بين علم و علم‌گرايی يک تفاوت هست. علم‌‌گرايی علم را تبديل به يک انديشه محاسبه‌گر و شمارش‌گر می‌کند که فقط به قول هايديگر به موجودات می‌پردازد و نه کليت هستی و يا وجود. مسئله اصلی در علم‌گرايی که ما در علم کوانتومی حتی نداريم، اين است که از ديدگاه علم‌گرايی علم به منزله يک سوژه شناسا و دانا و آگاه است که خودش را سرچشمه خودبسنده تمام معانی جهان می‌داند و می‌کوشد تا ابژه‌ها و عين‌های جهان را بشناسد.
@kharmagaas