من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
باروخ اسپینوزا یکی از برجستهترین فلاسفه قرن هفدهم میلادی و اولین متفکر دمکراسی لیبرال است، اما شهرت دمکراسیخواهی وی بهاندازه
باروخ اسپینوزا یکی از برجستهترین فلاسفه قرن هفدهم میلادی و اولین متفکر دمکراسیِ لیبرال است، اما شهرتِ دمکراسیخواهیِ وی بهاندازه جان لاک نیست. اما وی چهل سال پیش از جان لاک، هدف نهایی جامعه سیاسی را تامین آزادی برای انسان میدانست.
اسپینوزا «رساله الهیاتی-سیاسی» خود را در دفاع از آزادی اندیشه و وجدان و عقیده نوشت. در آن رساله تلاش میکند تا این نکته را اثبات کند که آزادی عقل و اندیشه انسان نهتنها برای حفظ و اشاعه تقوی مفید است بلکه واجب و ضروری است. آزادی عقلها و اندیشه نهتنها برای امنیت و استواری دولت سودمند است بلکه پایه اصلی اقتدار دولت نیز هست.
اسپینوزا با سکولارکردن فلسفه سیاسی، اجازه داده است که ما به شکلگیری ذهنیت سیاسی در عصر مدرن برسیم و مساله «اقتدار سیاسی» را بتوان برای اولینبار در چارچوبهای سیاسی مطرح کرد.
اسپینوزا، مضامین آخرالزمانی را که در الهیات توراتی دیده میشود، تبدیل به نظریهای سکولار از زمان و بهویژه زمانمندی سیاسی میکند. به نظر من در نگرش اسپینوزایی از زمانمندی سیاسی سکولار، روند مدرنیته در قالب حرکت سیال و پویای پیشرفت، ظاهر میشود. و این مفهوم پیشرفت از دید اسپینوزا خیلی مهم است.
همانطور که در کتاب اخلاق و رساله الهیـسیاسی میبینیم اسپینوزا مساله پیشرفت را در قالب گذری از زندگی همراه با ترس و خرافات، به یک زندگی متکی بر عقلِ خودمختار مطرح میکند. این گذار برای اسپینوزا بسیار مهم است. از نظر او کنترل عواطف، هیجانها و هوسها، به معنای یک عملکرد مثبت در زندگی فرد و زندگی جمعی ملتها به حساب درمیآید.
اسپینوزا در «رساله الهیاتی-سیاسی» تلاش میکند تا این نکته را اثبات کند که آزادی عقل و اندیشه انسان نهتنها برای حفظ و اشاعه تقوی مفید است بلکه واجب و ضروری است. آزادی عقلها و اندیشه نهتنها برای امنیت و استواری دولت سودمند است بلکه پایه اصلی اقتدار دولت نیز هست.
میتوان گفت، برای اسپینوزا این گذر که به صورت پیشرفت فکری و اخلاقی مطرح شده است، گذری از الهیات یهودی به آنچیزی که اسپینوزا به آن میگوید «دولت جمهوریخواه دموکرات مدرن»؛ یعنی دولت باید جمهوریخواه، دموکرات و مدرن باشد.
در حقیقت ما با نظریه سکولارشدن یا عرفیشدنِ دولت و عبور از منطق الهی-سیاسی به منطق عرفی سیاست روبهرو هستیم. اسپینوزا با خروج از منطق الهی سیاسی، منطق موفقیت سیاسی را جایگزین وعده انتخاب الهی میکند.
به عقیده اسپینوزا در سیاست وعده انتخاب الهی مهم نیست. بلکه چیزی که مهم است موفقیت سیاسی است. اسپینوزا با این نظریه و با این عمل، هرگونه حق ویژه را از قوم یهود به عنوان قوم برگزیده خداوند سلب میکند.
منطق الهی-سیاسی نزد او منطقی کودکانه است. چون فرهنگ سیاسی را پیروی از آیین خرافات و فرهنگ ترس از خداوند به کار برده و مشابه میداند. از نظر او میراث منطق الهیـسیاسی از معاصربودن جوامع سیاسی مدرن با منطق سیاسی مدرن جلوگیری میکند و رابطه میان این دو سیاست در جهان مدرن به رابطهای نامتعادل تبدیل میشود.
به قول اسپینوزا : «این طبیعت نیست که ملتها را میآفریند، بلکه افراد، خود تولیدکننده ملتها هستند». به گفته او، این حاکمیت است که دین را بهصورت قوانین اجتماعی درمیآورد و نه بالعکس.
در فصل ۱۹ رساله الهی ـ سیاسی نیز آمده است: «این حاکم است که بهتنهایی تعیینکننده رستگاری مردم و امنیت دولت است». پس این حاکم است که قابلیت تفسیر دین را دارد و حاکمیت دولت، حاکمیتی مطلق است؛ در غیر این صورت دولت اصلاً حاکم نخواهد بود و نیز دولت برای حفظ تعادل و توزان خود، باید آزادی اندیشه و بیان را در اختیار اعضای اجتماع قرار دهد.
پس دیدگاه سیاسی اسپینوزا، آشتیدادنِ اصل دمکراتیک و نگرش مطلقگرا از حاکمیت است. برای اسپینوزا، نهایت هدف یک دولت، تحقق آزادی است. از این رو، دولت عامل اصلی تمام کنشهایی است که همراه قانون است.
از دید اسپینوزا، سیاست قلمروی اساسی آزادی عقیده فرد است. اسپینوزا اعتقاد دارد قائلشدن تمایز میان فضای عمومی و خصوصی، نهاد یک ضروری دولت است، ولی اصل ضروری شکلگیری آن نیست. در حقیقت حاکمیت دولت و آزادی فردی نباید از یکدیگر جدا باشند، زیرا در این صورت در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند.
هر چند که تنش بین این دو وجود دارد، ولی اگر این تنش به تضاد تبدیل شود، موجب از بین رفتن دولت میشود. به قول اسپینوزا، آنجایی که هر فردی مجبور میشود همانند فرد دیگری فکر کند، نهتنها به جنون افراد میرسیم، بلکه ساختار روابط اجتماعی هم دچار انحلال میشوند. این وضعیت زمانی پیش میآید که دولتی بخواند خودش را با دین برابر بداند یا اینکه قدرت مدنی تحت تسلط یک قدرت دینی قرار بگیرد.
اسپینوزا میگوید آنجایی که کلیسا خود را «دولتی در دولت» به حساب آورده، نهاد دولت نابود خواهد شد. برای اسپینوزا دو مساله بسیار اهمیت دارد: ۱. جدای