فرهاد قنبری:. به بهانه چهارده مرداد سالگرد انقلاب مشروطه (مشروطه ذهنی نشده)

فرهاد قنبری:
به بهانه چهارده مرداد سالگرد انقلاب مشروطه ( مشروطه ذهنی نشده)

✅ از لحظه امضاء فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه قاجار در چهاردهم مرداد سال هزار و دویست و هشتاد و پنج شمسی صفحه جدیدی در تاریخ ایران رقم زده شد، به گونه ای که دیگر پس از آن هیچ شاهی در ایران با مرگ طبیعی قدرت را واگذار نکرد ( محمد علی شاه عزل شد، احمد شاه تبعید اجباری، رضا شاه تبعید، محمد رضا شاه، کنار گذاشته شدن با انقلاب)
از زمان به رسمیت شناخته شدن مشروطه، ایران به یکی از پر افت و خیزترین کشورهای منطقه و شاید جهان از لحاظ سیاسی تبدیل شد، روندی که با گذشت بیش از صد و دوازده سال از آن تاریخ هنوز هم به آرامش و سکون نرسیده و هنوز " غیرستیزی" و تلاش برای تبدیل صدای خود به تنها صدایی که باید از تریبون ها شنیده شود وجه غالب این جامعه است. (مسئله ای که این واقعیت تاسف بار را که، با وجود گذشت بیش از یک قرن از انقلاب علیه استبداد و خودکامگی، هنوز روحیه فردی و جمعی جامعه ایران با پیش از مشروطه تفاوت چندانی نکرده است را همچون پتکی بر سرمان فرود می آورد)

✅ با تشکیل اولین مجلس شورای ملی، جنگ پنهانی میان " مشروطه خواهان" و نیروهای حامی سلطنت قاجار شکل گرفت. مشروطه خواهان که اغلب جوان و کم تجربه بودند با حرارت بسیاری در مقابل شاه تازه به قدرت رسیده قاجار ( محمد علی شاه) سعی در نشان دادن قدرت خود داشتند. اکثریت حامیان مشروطه، سلطنت را نه به عنوان یک مقام کشوری که در راس امور قرار دارد بلکه به عنوان دشمن خود می نگریستند. بسیاری از این افراد بدون توجه به تاریخ و سنت هزاران ساله ایرانی ( که وجه مشخصه تک تک صفحاتش را استبداد تشکیل می دهد) فکر می کردند می توانند جوانه های تازه روییده مشروطه را در اندک زمانی به یک درخت تنومند تبدیل کنند و برای همیشه ریشه سلطنت را خشکانده و رعیت را به مقام شهروند ارتقا دهند. بسیاری از آنها با توجه به چنین نگاه خام اندیشانه ای شروع به تهیه تفنگ و آموزش چگونگی ساخت بمب کرده و سعی در تشکیل نیروی نظامی برای دفاع از مشروطه برآمدند. در سوی دیگر قلم به دستان و روزنامه نگاران حامی مشروطه نیز با تمام قدرت شروع به انتقاد از سلطنت نموده و در این راه تا توهین و تمسخر شاه قاجار و خاندان او پیش رفتند. برای مثال کسروی در کتاب تاریخ مشروطه خود ضمن اعلام بیزاری خود از محمد رضا مساوات به تندروی های او اشاره کرده و می نویسد" "یک‌بار چلواری را به بازار تهران برده بود تا مردم گواهی کنند که ام الخاقان مادر محمدعلی شاه بدکاره‌است"
با توجه به چنین اوضاعی شاه جاه طلب قاجار که همچون اجداد خود به استبداد خو کرده و عادت به شنیدن صدایی به غیر از چشم و بله قربان نداشت، نه با منطق و استدلال بلکه با توپ های لیاخوف روسی به استقبال مجلس رفت.

✅ پس از تلاش های فراوان مجاهدین مشروطه و فتح تهران اینبار خود مشروطه خواهان در مجلس دوم بودند که به جای شنیدن صدای یکدیگر و تحمل نظرات مخالف به دو گروه اعتدالیون و عامیون تشکیل شده و شروع به ترور مخالفان خود کردند.

✅ در زمان اشغال کشور در جنگ جهانی اول و هرج و مرج ناشی از آن عده دیگری به اسم آزادیخواهی و دفاع از وطن کمیته مجازات تشکیل دادند و با قمه و چاقو در تاریکی شب مشق دموکراسی و آزادی و عشق به وطن کردند.

✅ روند نشنیدن " نجواها و صداهای دیگری" با به قدرت رسیدن رضا شاه ادامه یافت و او ترجیج داد از همان ابتدا با کشتن میرزا کوچک خان و کلنل پسیان و شیخ محمد خیابانی نشان دهد که علاقه چندانی به مدارا و تساهل و گفتگو ندارد.

✅ پس از کناره گیری رضا شاه و در دوره حکومت محمد رضا شاه نیز همان روند همیشگی خشونت و حذف سریعا خود را نشان داد و در قابل هم گروههایی پیدا شدند که سعی کردند با چاقو و تفنگ و قداره با آخرین شاه ایران سخن بگویند.
فداییان اسلام، مجاهدین خلق، فداییان خلق وسایر گروههای تندرو چپ گرا برای بیان عقاید و رساندن صدای خود ساده ترین راه را انتخاب کرده و چیز بهتری جز نارنجک و تفنگ برای برقراری دیالوگ نیافتند و از کسروی تا رزم ارا و هژیر و حسنعلی منصور و فلان کارخانه دار و مستشار خارجی را به این ضیافت خود دعوت کردند.

✅ از فردای پیروزی انقلاب سال پنجاه و هفت هم به مانند تاریخ معاصر ایران نیروههای حاضر در جریان انقلاب ( اعم از مذهبی و چپ و چریک و ملی گرا و..) با یکدیگر درگیر شده و بعد از کشته و ترور و اعدام هزاران نفر یک گفتمان خود را هژمونیک نمود و سایرین هم یا از بین رفتنه و پا به فرار گذاشتند یا به مبارزه مسلحانه روی آوردند.....
@kharmagaas