بی خشم و بی کینه. جلاد وار تو را می‌زنم. چون موسی که بر صخره می‌زند!

بی خشم و بی کینه
جلاد وار تو را می زنم
چون موسی که بر صخره می زند!
وز برای سیراب کردن صحرایم
ازدیدگانت رنج را جاری می کنم
خواهش سرشار از امید من
بر اشک های تو شور میرانند
به سان کشتی بر دریا
در دل من کز باده ی اشک تو مست میشود
های های دلاویز زاری ات
چون کوس نبرد طنین می افکند!
نیستم من آیا نغمه ای ناساز
در آهنگ هماهنگ الاهی
در پرتو طنز درنده ای
که میرنجاند و می گزد مرا؟
در آوای من نعره ای ست پنهان
همه ی خون من است این زهر سیاه!
آینه ی شومم من که در آن
پتیاره ای به خود می نگرد
من زخم و دشنه ام
من سیلی و گونه ام
اندام وچرخ شکنجه ام
من قربانی و جلادم!
خون آشام است دل من
از والاوانهادگانم
محکوم به جاودانه خندیدن
بی آنکه دگر یارای خنده اش باشد!

شارل بودلر
telegram.me/kharmagaas