د ر شب اعدام.. یکی مرا با پزشک قانونی اشتباه گرفت.. گفتم «خبرنگارم… مطبوعاتی هستم»

د ر شب اعدام

یکی مرا با پزشکِ قانونی اشتباه گرفت

گفتم «خبرنگارم… مطبوعاتی هستم»

اما نفهمید و مرا

به اتاقی اشتباه برد

رییس زندان به پیشوازم آمد،

«آمدید پدر روحانی؟»

گفتم «مطبوعاتی هستم»

گفت «البته، کشیش مطبوعاتی»

و از پله‌ها پایین رفت

و مرا به دنبال خود کشاند

قاضی بلند گفت «آقای آلیس!»

داد زدم «مطبوعاتی هستم»

ولی مرا هل داد

به پشت پرده‌های سیاه

به جایی‌که روشنایی‌اش کورکننده بود

و چهره‌ی مردان روبه‌رو

دیده نمی‌شد

پیش خود گفتم، خدا را شکر

آن‌ها مرا می‌بینند

و سراسیمه فریاد زدم، «ببینید!

به صورتم نگاه کنید!

هیچ‌کس مرا نمی‌شناسد؟!»

کلاه سیاهی سر و صورتم را پوشاند

و مامور اعدام زیر گوشم گفت،

«بیش از این دردسر نساز!»

آلدن نولن، نویسنده و شاعر کانادایی
@kharmagaas