من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
فستیوال بینالمللی هنری شیراز که سالانه برگزار میشد از آغاز به علت نوآوریها و نمایش هایی که با روحیات جامعة سنتی و اسلامی ایران
فستيوال بينالمللي هنري شيراز كه سالانه برگزار ميشد از آغاز به علت نوآوريها و نمايش هایی كه با روحيات جامعة سنتي و اسلامي ايران تطبيق نميكرد موجب تضادها و مباحثاتي شده بود. از جمله نمايشات مسخرهاي كه من از اين جشن بياد دارم صحنهاي از نمايش رقاصان برزيلي بود كه در حين رقص سر مرغهاي زنده را با دندان جدا ميكردند، يا نمايشي از هيجان و از خود بيخود شدن مردم در حال عزاداري كه بيشباهت به مراسم تعزيه نبود و نشان دادن آن در يك كشور مسلمان به هيچوجه تناسبي نداشت.
جشن هنر شيراز در سال 1977 از نظر كثرت صحنههاي اهانتآميز به ارزشهاي اخلاقي ايرانيان از جشنهاي پيشين فراتر رفته بود. به طور مثال يك شاهد عيني، صحنههايي از نمايشي را كه موضوع آن آثار شوم اشغال بيگانه بود براي من تعريف كرد. گروه تئاتري كه اين نمايش را ترتيب داده بودند يك باب مغازه را در يكي از خيابان هاي پر رفت و آمد شيراز اجاره كرده و ظاهراً ميخواستند برنامه خود را به طور كاملاً طبيعي در كنار خيابان اجرا كنند. صحنة نمايش نيمي در داخل مغازه و نيمي در پيادهرو مقابل آن بود. يكي از صحنهها كه در پيادهرو اجرا ميشد تجاوز به عنف بود كه به طور كامل به وسيله يك مرد (كاملاً عريان يا بدون شلوار ـ درست به خاطر ندارم) با يك زن كه پيراهنش به وسيله مرد متجاوز چاك داده ميشد در مقابل چشم همه صورت ميگرفت. صحنه مسخره ديگر پايان نمايش هم اين بود كه يكي از هنرپيشگان اصلي نمايش باز هم در پيادهرو شلوار خود را كنده هفتتيري در پشت خود ميگذاشت و به اين ترتيب تظاهر به انتحار ميكرد.
واكنش مردم عادي شيراز كه ضمن گردش در خيابان يا خريد از مغازهها با چنين صحنه مسخره و تنفرانگيزي روبرو ميشدند، معلوم است، ولي موضوع به شيراز محدود نشد و طوفان اعتراضي كه عليه اين نمايش برخاست به مطبوعات و تلويزيون هم رسيد. من به خاطر دارم كه اين موضوع را با شاه در ميان گذاشتم و به او گفتم اگر چنين نمايشي به طور مثال در شهر «وينچستر» انگليس اجرا ميشد كارگردان و هنرپيشگان آن جان سالم بدر نميبردند. شاه مدتي خنديد و چيزي نگفت.
بازتاب سياسي چنين واقعهاي در هر زمان بد بود، چه برسد به شرايط آن روز ايران كه در كنار هيجانات سياسي نشانههايي از اوج گرفتن احساسات مذهبي مردم و گرايش به سنن مذهبي در سراسر كشور به چشم ميخورد
@kharmagaas
غرور و سقوط_ خاطرات آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در ایران در سال ۵۷