در حالی که درب را به روی روز می‌بندیم. عشق من. از میان تاریکی با من عبور کن

در حالي كه درب را به روي روز مي بنديم
عشق من
از ميان تاريكي با من عبور كن
چشمانم را در آسمانت جاي ده
و خونم را چونان رودخانه اي عظيم گسترده كن

خداحافظ اي روز بيرحم
كه هر روز به خورجين گذشته درمي افتي
خداحافظ اي نگاه ها ، اي تلالو پرتقال ها
و سلام اي تاريكي
با توام اي دوست شبانگاهي من
عشق من خوش آمدي

نمي دانم
نمي دانم چه كسي زندگي مي كند
چه كسي مي ميرد
چه كسي در خواب است و كدامين كس بيدار
تنها مي دانم كه قلب توست
تنها قلب توست كه تمام ظرافت هاي سپيده ام را
در سينه ام تعميم مي دهد
@kharmagaas
پابلو نرودا