کارگر ساختمان گفت: باران می‌بارد، امروز گل آلود خواهد بود

کارگر ساختمان گفت : باران مي‌بارد ، امروز گِل آلود خواهد بود
پستچي گفت : باران مي‌بارد ، روزي سختي را خواهم گذرانيد
راننده تاکسي گفت : باران مي‌بارد ، مسافران زيادي خواهم داشت
بانوي خانه گفت : باران مي‌بارد ، بيرون رفتن و خريد کردن چه بدبختي است
پير دختر گفت : باران مي‌بارد ، مُدل مو‌هايم به هم خواهد خورد
کشاورز اول خنديد : باران مي‌بارد ، گندم زار شکوفا خواهد شد
کشاورز دوم گريست : باران مي‌بارد ، محصول پنبه‌ام فاسد خواهد شد
چتر فروش گفت : باران مي‌بارد ، چه هواي خوبي است
پيرزن گفت : باران مي‌بارد ، نمي‌توانم خانه را ترک کنم
گورگن گفت : باران مي‌بارد ، خاک سنگين مي‌شود و من خسته خواهم شد

زن عاشق اما چيزي نگفت
در اين ريزشِ وحشيانه ، ژرف انديشيد
در حالي که انگشتانِ شفّافِ آب ، جاسوسانه
با ريزش گرمش ، پنجره را مي‌ساييد
زن عاشق ، بي‌هيچ صدايي با خود گفت
باران ببارد يا نبارد
خورشيد از پس ابر‌ها بتابد يا نتابد
رنگين کمان بر آيد يا تاريکي بر همه جا فرو بارد
تند بغّرد يا تازيانه‌هاي آذرخش همه جا را بپوشاند
چه فرقي مي‌کند ؟
تا آن‌گاه که معشوقم خواهد آمد
تا با هم شب زنده داري کنيم
هوا زيباست ، هر طور که باشد
@kharmagaas
غادة السمّان