من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
پاییز خواهد آمد،. با لیسکها،. با خوشههای ابر و
پاییز خواهد آمد،
با لیسک ها،
با خوشه های ابر و
قله های در همش.
امّا هیچ کس را سر آن نخواهد بود
که در چشمان تو بنگرد،
چرا که برای ابد مرده ای!
چرا که تو مرده ای برای ابد
همچون تمامی مردگان زمین،
همچون همه آن مردگان که فراموش می شوند
زیر پشته ای از آتشزنه های خاموش
هیچ کس بازت نمی شناسد،
نه...
امّا من تو را می سرایم!
برای بعدها می سرایم!
چهره تو را و لطف تو را،
کمال پختگی معرفتت را،
اشتهای تو را به مرگ و
طعم دهان مرگ را،
و اندوهی را که در ژرفای
شادخویی تو بود!
زادنش به دیر خواهد انجامید
خود اگر زاده تواند شد،
آندولسی، مردی چنین صافی،
چنین سرشار از حوادث!
نجابتت را خواهم سرود
با کلماتی که می نالند
و نسیمی اندوهگین را
که به زیتون زاران می گذرد
به خاطر می آورم ...
@kharmagaas
فدریکو گارسیا لورکا،مرثیه ایگناسیو_ برگردان و صدای گرم احمد شاملو