من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
ای کاش اینجا بودی عزیزم.. ای کاش اینجا بودی …ای کاش مینشستی روی مبل و من هم مینشستم کنارت
ای کاش اینجا بودی عزیزم
ای کاش اینجا بودی.
ای کاش می نشستی روی مبل و من هم می نشستم کنارت
دستمال مال تو
اشک مال من
هرچند این قاعده می تواند به رسم دیگری باشد
ای کاش اینجا بودی عزیزم
ای کاش اینجا بودی.
ای کاش اینجا توی ماشین من بودی
دنده عوض می کردی
بعد می دیدیم سر از جای دیگر در آورده ایم
از ساحلی ناشناس
یا که نه، اصلا برگشته ایم جایی که پیشتر بودیم
ای کاش اینجا بودی عزیزم
ای کاش اینجا بودی.
ای کاش وقتی ستاره ها سر می زنند
چیزه از ستاره بینی ندانم
همان دمی که ماه ملافه نقش خو را پهن می کند بر آب
که آه کشان بر آب گرده عوض می کند
ای کاش هنوز جایی بود که از آن به تو زنگ می زدم
ای کاش اینجا بودی عزیزم
در این نیمکره زمین که نشسته ام بر ایوان
و جرعه جرعه پیش درآمد می زنم
سر شب است و خورشید دارد غروب می کند
بچه ها سر و صدا می کنند و مرغان دریایی زار می زنند
وای! آخر چه لطفی دارد فراموشی
اگر از پی آن مرگی نیز در کار باشد.
@kharmagaas
جوزف برودسکی: شاعر روسی