من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
فرهاد قنبری:
فرهاد قنبری:
سیاست گاهی از درون خانواده ها می گذرد، روابط والدین و فرزندی را تحت تاثیر قرار می دهد و باعث جدایی برادر و خواهرها می شود.
نمونه اعلای چنین مرزکشی در ادبیات تراژدی ژولیوس سزار است.
قتل ژولیوس سزار نتیجهٔ دسیسهٔ هشت تن ازسناتورهای جمهوری روم بود که خود را رهاییدهندگان مینامیدند.
آنان به رهبری گایوس کاسیوس لونگینوس و مارکوس ژونیوس بروتوس، در مکانی در نزدیکی تئاتر پومپه و در نیمهٔ ماه مارس (۱۵ مارس) سال ۴۴ پیش از میلاد با وارد کردن ضربات چاقو ژولیوس سزار را از پای درآودند. در آن هنگام سزار دیکتاتور جمهوری روم بود و بهتازگی از جانب سنا به دیکتاتور مادامالعمر روم مبدل شده بود. این امر ترس برخی از سناتورها را برانگیخته بود که مبادا سزار در اندیشهٔ برانداختن سنا و ایجاد حکومتی خودکامه باشد.
هنگامی که سزار از سنا خارج میشد سناتورهای همداستان به او حمله بردند و هر کس از پشت ضربهای با دشنهای که پنهانی به همراه داشت به سزار وارد آورد. سزار به سوی حمله کنندگان برگشت و ناباورانه پسر خوانده خود بروتوس را در میان آنان دید و آه از نهاد برآورد:
«بروتوس تو هم؟!»
این جمله تلخ ترین جمله ای است که شکسپیر همچون خنجری به قلب بروتوس و شاید خواننده فرو می کند.
بروتوس تو هم؟؟؟
بروتوس پسر خوانده و نمک پرورده سزار است.
سزار بازی قدرت را می شناسد، او قبل خنجر بروتوس درد هیچ خنجری را متوجه نمی شود، سزار تا قبل مشاهده بروتوس هیچ حرفی نمی زند و می فهمد که در یک خیانت مزورانه جان خواهد داد ، اما مشاهده بروتوس در آنجا خنجری است که او تحملش را ندارد.
بروتوس تو هم؟؟؟ خنجر بروتوس از جنس دیگری است، اینجا تمام بازی های سیاسی و قدرت طلبی ها رنگ می بازد سزار قبل از زخم خنجرها با دیدن بروتوس می میرد.
این خنجر بروتوس ها خنجری است که هر کمری را خم می کند، خنجری که بارها در بزنگاههای تاریخ از غلاف درآمده و در عمیق سینه ها نشسته و کمرها را شکسته است.
این داغی است که هیچ سینه ای تحمل سوز آن را ندارد.
از چشم های پر خون سزار تا حلاج در دار و حسنک وزیر و....هر زمانی بروتوس هایی بوده اند.
بروتوس هایی که چشم ها را از شدت تعجب خشک کرده و راه نفس را می بندند.
telegram.me/kharmagaas