«غلامحسین ‌ساعدی و برادرش، مطبی داشتند که از بیماران کم بضاعت پولی نمی‌گرفتند و همین قضیه هم دردسرهای بسیاری با ساواک را فراهم کرد

" غلامحسین ‌ساعدی و برادرش، مطبی داشتند که از بیماران کم بضاعت پولی نمی‌گرفتند و همین قضیه هم دردسرهای بسیاری با ساواک را فراهم کرده بود. ساعدی می‌گفت: توی مطب یک جعبه شیشه‌ای گذاشته بودیم که بیماران می‌توانستند به میل خودشان هر مبلغی که دل‌شان می‌خواهد در آن بریزند . روزی پیرزنی لنگان لنگان به مطب آمد. معاینه‌اش کردم و نسخه‌ای برایش نوشتم . وقتی می‌خواست مطب را ترک کند از حال و روزگارش فهمیدم که حتی پول دارو را ندارد. گفتم: ننه‌جان، اگر پول دارو را نداری، می‌توانی از توی همین جعبه‌ی شیشه‌ای هر مقدار که لازم داری برداری‌. پیرزن چندتومانی از توی شیشه بر داشت و همین‌طور که لنگان لنگان از مطب بیرون می‌رفت، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: "خدایا، خداوندا ! به عمر و عزت شاهنشاه‌مان بیفزا ! "

تکه قبل از تکه شدن:الفبای آثار ساعدی_ آسیه جوادی
@kharmagaas