برای من فیلمهای آندره تارکوفسکی پنجره‌ای مستقیم به جهان ماوراست، و «استاکر» او محبوبترین فیلم من است

برای من فیلمهای آندره تارکوفسکی پنجره ای مستقیم به جهان ماوراست، و "استاکر" او محبوبترین فیلم من است. اما به نظرم زیباترین صحنه در سراسر آثار تارکوفسکی نمای آخر فیلم نوستالگیاست. نوستالگیا تصویر انسان آواره و سرگشته ای است که راه "خانه" را می جوید، و در این سفر ادیسه وار رفته رفته با پرسش بنیادی تری روبرو می شود : اصلاً "خانه" کجاست؟ تارکوفسکی پاسخ این پویه دردناک را در نمای آخر می دهد. آندری شعله لرزان شمع را مؤمنانه به مقصد می رساند، و جهان را با مرگ پوچ اما قدیس وارش "نجات" می دهد. جهانی که نجات می یابد، در واقع "خانه" گم شده است. او با مرگ آیینی اش از زمان می رهد، به کودکی بازمی گردد، و از آستانه خانه کودکی به "خانه" اصلی راه می یابد. و اینجاست که یکباره نمای آخر نمایان می شود: آندری به همراه سگ اش در کناره برکه آبی نشسته است، خانه روستایی دوران کودکی اش در پس زمینه است. نما آرام آرام باز می شود تا دریابیم که دیوارهای عظیم یک بنای باشکوه اما نیمه ویران خانه کودکی، مرد، سگ، و برکه آب را دربرگرفته است. باران باریدن می گیرد. و نما تا پایان ثابت می ماند.
اما "خانه" کجاست؟ به نظرم "خانه" درست پیش چشم ما در کانون نماست: خانه همان برکه ای است که آینه آسا همه چیز را در دل خود بازمی تابد. مرد تنها و سگ آواره سرانجام در کناره برکه است که قرار می یابند. به درون برکه بنگرید: مرد تنها ، سگ، خانه دوران کودکی، ستونهای عظیم بنای نیمه ویران، و مهمتر از همه دو پنجره به سوی نور و آسمان- همه- در برکه ی آینه آسا بازتابیده اند. "خانه" آندری جهان آینه آسایی ست که صورتهای ناب را در زلالی خود نهان دارد. روح آن غریب سرگردان سرانجام در کناره ی آینه ی برکه آرام می گیرد.
@kharmagaas
دکتر آرش نراقی