کتاب‌ها را نمی‌توان به یک شیوه خواند. مثلا رمان‌ها برای این وجود دارند که بلعیده شوند

کتاب‌ها را نمی‌توان به یک شیوه خواند. مثلا رمان‌ها برای این وجود دارند که بلعیده شوند. رمان خواندن در حکم نوعی شهوتِ ادغام‌کردن و بلعیدن است. این به معنای همدلی نیست. خواننده خود را جای قهرمان نمی‌گذارد، بلکه او آن‌چه را بر سر قهرمان می‌آید، می‌بلعد. اما گزارش روشن و زنده از این واقعه معادل مخلفات اشتهاآوری است که یک خوراک مغذی به همراه آن‌ها روی میز می‌آید. هرچند نوعی سبزیجات خامِ تجربه وجود دارد درست همان‌طور که سبزیجات خام معده وجود دارد یعنی همان تجربیات شخصی، اما هنرِ رمان هم‌چون هنر آشپزی در ورای محصول خام آغاز می‌شود. و چه بسیار مواد مغذی که در حالت خامْ غیرقابل هضم‌اند! هم‌چون بسیاری تجربه‌ها که خواندن‌شان سودمند است، نه داشتن‌شان. این تجارب به کار کسانی می‌آید که اگر شخصا با آن‌ها مواجه می‌شدند از بین می‌رفتند.
@kharmagaas
خواندن رمان _ والتر بنیامین