پاییز برگش را از دستمان می‌رباید. ما زمان را از درون گردوها بیرون می‌آوریم

پاییز برگش را از دستمان می رباید
ما زمان را از درون گردوها بیرون می آوریم
و به او می آموزیم که گام بردارد
و به پوسته اش باز گردد.

ما به هم نگاه می کنیم
سخن می گوییم
و مانند خشخاش و خاطره، عشق می ورزیم
چون شراب در صدف می آرامیم
و چون دریا در پرتوِ خونین ماه.

زمان آن رسیده است که واقعیت را دریابیم
زمان آن رسیده است که سنگ، برای روییدن بیارامد
و بی قراری، قلب را به تپش وا دارد.
زمانِ آن رسیده است که زمان فرا رسد.

زمان فرا رسیده است...

@kharmagaas
پاول سلان