من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii


فرهاد قنبری:. تاریخ چندین گونه روایت می‌شود

یک بار توسط حاکمان، گاهی توسط فاتحان، گاهی توسط جاعلان و … …تاریخ نگاری گاهی تاریخ گذشته را برای توجیه رفتار امروز خود می‌نویسد و با ذهنیت امروزی خود سعی می‌کند درباره تصمیمات حاکمان، قرن‌ها و هزاره‌های پیش قلم براند. در واقع این نوع تاریخ نگاری نه خود حادثه یا شخصیت تاریخی را همانگونه که رخ داده و وجود داشته بلکه همانگونه که امروز نیاز دارد خلق و ثبت می‌کند. در اینجا نه خود کورش و انوشیروان و جنگ نهاوند و … …همانگونه که وجود داشته‌اند بلکه آنگونه که امروز گفتمان ما طلب می‌کند خلق می‌شوند. به طور مثال امروزه یک تجزیه طلب قومی، تاریخی را می‌سازد که بگوید قوم ما هیچگاه ایرانی نبوده‌اند. ناسیونالیست‌های افراطی ایران سعی می‌کنند یک کوروش عاشق همه انسانها که صرفا برای شرفش می‌جنگید و به حقوق بشر و آزادی ادیان اعتقاد داشت بسازند، البته تا اینجای کار نه تنها مشکل نداشته بلکه برای ساخت ملت ضروری و مفید نیز است. اما زمانی که این روایت وجه شووینیستی و نژادپرستانه گرفته باید در مقابلش ایستادگی کرد. تک گفتارهایی که از برخی تاریخ نگاران سطحی به وفور در فضای مجازی به اشتراک گذاشته می‌شود از این دسته ...
  • گزارش تخلف

فاشیست‌ بودن یا ناسیونالیست بودن، کار دشواری نیست

کافی است چشم بر ارزش‌های انسانی ببندیم و کمی با حرف‌های کلی سرگرم بشویم: زبان خود را بهترین زبان دانستن و زبان دیگری را گوش‌ خراش خواندن؛ موسیقی قومی خود را سحرانگیز دانستن و موسیقی دیگری را سرسام‌آور خواندن؛ لباس محلی خود را زیبا نامیدن و لباس محلی دیگری را به تمسخر گرفتن؛ سنت‌های قبیله‌ای خود را ستودن و سنت‌های قبیله‌ای دیگری را ابلهانه خواندن …. و دردناک‌تر آن‌که اسیب دیدگان از ناسیونالیسم و قوم‌پرستی، خود به قوم‌پرستانی تندروتر بدل می‌شوند و این‌چنین، انسان به جای رهایی از چنگال تعصب و تلاش برای گسترش هم‌زیستی، تعصب بیشتر را به‌عنوان شیوه‌ نجات برمی‌گزیند. بازیافته _فرد اولمن ...
  • گزارش تخلف

فرهاد قنبری:. سرقت لذت (لاتاری)

ژیژک در تحلیل ریشه‌های یهود ستیزی در آلمان نازی معتقد است که یهودیان به عنوان عارضه و کسانی که مانع تحقق جامعه آرمانی آریایی هستند تصویر می‌شدند و نازی‌ها معتقد بودند آنها لذت آنها (همان جامعه آرمانی پر از رفاه) را از آنها دزدیده‌اند. راهکار ژیژک برای مقابله با چنین وضعیتی نه همصدایی با قربانی بلکه قرار دادن خود در موضع قربانی است …نفرت ایرانیان از اعراب هم بیشتر از آنکه نژادی باشد بیشتر از همین جنس (عارضه سرقت شدگی لذت) است. ناخودآگاه جمعی ما ایرانیان هنوز تجاوز اعراب به ایران را فراموش نکرده و در قالب‌های مختلف (مانند قدرت بالای جنسی اعراب یا بزرگی آلت نرینه اعراب و امثالهم) این تروما را بازتولید کرده است. ترومایی که مدام عارضه سرقت لذت توسط اعراب را به یاد می‌آورد و بر موج عرب ستیزی دامن می‌زند‌.. حساسیت‌های زیاد بر روی نام خلیج فارس یا «عربی»، واکنش‌ها به بی حرمتی به نوجوانان ایران در فرودگاه جده، فوت حجاج در مراسم عید قربان، تن فروشی دختران ایرانی در دوبی، باخت تیم‌های ورزشی ایران به اعراب و امثالهم همه ریشه در این ناخوداگاه تحقیر شده جمعی ما ایرانیان در برابر اعراب دارد. به احتما ...
  • گزارش تخلف

بخشی از نامۀ فرانتس کافکا به دوستش اسکار پولاک:

«… فکر می‌کنم اصولا آدم باید کتاب‌هایی بخواند که گازش می‌گیرند و نیشش می‌زنند. اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک مشت نخورد به جمجمه‌مان و بیدارمان نکند، پس چرا می‌خوانیمش؟ که به قول تو حال مان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که می‌شود خوش حال بود. تازه لازم باشد، خودمان می‌توانیم از این کتاب‌هایی بنویسیم که حال مان را خوش می‌کند. ما اما نیاز به کتاب‌هایی داریم که مثل یک ناخوش حالی سخت دردناک متاثرمان کند؛ مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم؛ مثل زمانی که در جنگل‌ها پیش می‌رویم، دور از همهٔ آدم‌ها؛ مثل یک خودکشی. کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزدهٔ درونمان…». ...
  • گزارش تخلف

تو را دوست دارم آن‌سان که هرگز کسی را دوست نداشته‌ام و دوست نخواهم داشت

تو یگانه هستی و خواهی ماند، بی هیچ قیاسی با دیگری.. این حس چیزی است آمیخته و عمیق، چیزی که تمام ذراتم را دربرمی‌گیرد، تمام امیال‌ام را ارضاء می‌کند و تمام غرورهایم را نوازش. نامه‌‌های گوستاو فلوبر به لوئیز کوله ...
  • گزارش تخلف

فرهاد قنبری:. انحطاط فرهنگی. یکی از نشانه‌های اصلی انحطاط یک تمدن گرایش زیاد به «نابودگری» است

فرهنگ و تمدنی که در مسیر انحطاط قرار گرفته باشد، با قدرت وصف ناپذیری اقدام به نابودی همه چیز حتی خود می‌کند. داعش، طالبان و القاعده نمونه‌های از انحطاط تمدنی در کهنترین منطقه تمدنی جهان هستند که تمام توان و خشم خود را وقف این نابودگری کرده‌اند. آنها با هر نوع نشانه و نمادی که بویی از تاریخ و تمدن بدهد دشمن اند، بمب هایی که مجسمه‌های عظیم بامیان را فرو ریخت یا تبرهایی که در موزه‌های سوریه و شهر نمرود بر سر آثار تمدنی فرود آمد جلوه هایی از این میل به قطع ریشه‌ها و نابودگی فرهنگی است. داعشیان در مسیر نابودگی به هیچ جنبنده‌ای (حتی خودشان) نیز رحم نمی‌کنند. آنها رسالت خود را نه بنا کردن و ساختن بلکه نابودگی، انفجار و کشتن می‌دانند و در این راه جان خو را نیز به فجیع تربن شکل ممکن فدا می‌کنند …این زنگ خطر (انحطاط) نه فقط از سوی بنیادگرایان بلکه در کل خاورمیانه به صدا درآمده است و از هر سویی غوغای ویرانی طلبان در فضا پیچیده است. رفتارهای دولت ترکیه و حامیان کثیرش یکی از نمودهای دیگر این انحطاط فرهنگی بزرگ است‌‌ …کافیست به برخی اخبار که در روزهای که مردم در مسافرت و تعطیلات نوروزی به سر می‌برند ...
  • گزارش تخلف

فرهاد قنبری:. سقراط در رساله «گرگیاس» از دو نوع بیماری «جسم» و «روح» سخن به میان می‌آورد

در اندیشه افلاطون، بیماری جسم به بیماری گفته می‌شود که توسط پزشکی و ورزش تشخیص داده می‌شود.. اما افلاطون تامین سلامت روح را وظیفه هنری به نام «سیاست» می‌داند، به عقیده او سیاست شامل دو شعبه قانونگذاری و اجرای عدالت است. افلاطون می‌نویسد: روح زمانی مبتلا به بیماری می‌شود که هنر «سیاست» وظیفه خود را به درستی انجام ندهد و سخن وری و چاپلوسی بر جای اجرای عدالت و قانونگذاری بنشیند، در چنین جامعه‌ای روح دچار زوال شده و جامعه در مسیر فروپاشی قرار می‌گیرد. در واقع افلاطون سنگ بنای سلامت یک جامعه را تصویب «قوانین» و اجرا شدن «عدالت» می‌داند و معتقد است جامعه‌ای که سیاست آن از اجرای قوانین درست سر باز زند یا در مسیر تحقق عدالت گام برندارد، جامعه‌ای است که به بیماری روح دچار است و محکوم به تباهی و نابودی است. قوانین مد نظر افلاطون، قوانینی هستند که در راستای پرورش انسانها نگاشته شدند، غایت اصلی تفکر فلسفی افلاطون فضیلت و تربیت روح آدمیان است و قوانین هم باید در راستای همین هدف وضع شوند. افلاطون در تعریف عدالت هم می‌گوید: «عدالت یعنی قرار گرفتن هر چیز در جای خودش» …می توان گفت، در اندیشه افلاطون، ج ...
  • گزارش تخلف

بنویس!. من عربم. به شماره‌ی کارت شناسایی‌ پنجاه هزار

با هشت سر عائله. که نهمی پس از همین تابستان به دنیا می‌آید. خشمگینی!؟. بنویس!. من یک کارگر عربم. که با همقطارانم در معدن کار می‌کنم. نه سر عایله دارم. و باید از دل سنگ خارا. جامه و نان و کتاب‌شان دهم.
  • گزارش تخلف

مردی وارد خانه شد و دید همسرش گریه می‌کند

از او علت را جویا شد، همسرش گفت: گنجشک‌هایی که بالای درخت هستند، وقتی بی‌حجابم به من نگاه می‌کنند و شاید این امر معصیت باشد!. مرد به خاطر عفت و خداترسی همسرش پیشانیش را بوسید و تبری آورد و درخت را قطع کرد. پس از یک هفته روزی زود از کارش برگشت و همسرش را در آغوش فاسقش آرمیده یافت!. شوهر زن فقط وسایل مورد نیازش را برداشت و از آن شهر گریخت …. به شهر دوری رسید که مردم آن شهر در جلوی کاخ پادشاه جمع شده بودند. وقتی از آن‌ها علت را جویا شد، گفتند:. از گنجینه پادشاه دزدی شده!. در این میان مردی که بر پنجه‌ی پا راه می‌رفت، از آنجا عبور کرد. مرد پرسید:. ...
  • گزارش تخلف