خرمگس من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii خرمگس ۱۸:۴۳ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ وقتی که درمان نیست، درد را باید پایان یافته دانست و آخرین امید را از آن برید زاری از پس مصیبت گذشته نزدیکترین راه برای جلب بدبختیهای دیگر است. آنچه روزگار میستاند نگهداریش محال است، اما شکیبایی لطمات سرنوشت را به بازی میگیرد. کسی که مالش را دزیدهاند و لبخند میزند، خود چیزی از کف دزد میرباید؛ و آن کس که بیهوده افسوس میخورد از مایهی خود میدزدد. شکسپیر ... خرمگس ۰۷:۵۲ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ افلاطون و ارسطو مشغول مباحثه، بخشی از نقش برجستهای اثر لوکا دلا روبیا، ایتالیا، فلورانس، قرن پانزدهم میلادی خرمگس ۲۳:۰۴ ۱۳۹۵/۱۲/۰۳ محدودیتهای زبان من به معنای محدودیتهای دنیای من است.. ویتگنشتاین خرمگس ۲۲:۴۹ ۱۳۹۵/۱۲/۰۳ هنگامی که کسی میپرسد فلسفه به چه کار میآید, پاسخ باید ستیزه جویانه باشد, چرا که پرسش کنایه آمیز و نیش دار است فلسفه نه به دولت خدمت میکند و نه به کلیسا, که هردو دغدغههای دیگری دارند. فلسفه به خدمت هیچ قوهی مستقری در نمیآید. کار فلسفه ناراحت کردن است. فلسفهای که هیچکس را ناراحت نکند و با هیچکس ضدیت نورزد فلسفه نیست. کار فلسفه آزردن حماقت است, فلسفه حماقت را به چیزی شرم آور تبدیل میکند. فلسفه کاربردی ندارد جز افشا کردن پستیهای اندیشه در تمامی اشکالش. آیا جز فلسفه رشتهای هست که به نقد تمامی رازآمیزگری ها, هر خاستگاه و هدفی که داشته باشند, همت گمارد.؟. دلوز/ کتاب "نیچه و فلسفه ... خرمگس ۲۲:۴۱ ۱۳۹۵/۱۲/۰۳ آنان که عشق خود را آشکار نکنند, معشوق نخواهند بود.. ویلیام شکسپیر" خرمگس ۲۳:۴۰ ۱۳۹۵/۱۲/۰۲ رساله ضیافت افلاطون پیرامون عشق از مشهورترین رسالهها پیرامون عشق دیالوگ افلاطونی «ضیافت» (مهمانی) است. در این رساله سقراط به همراه دوستانی در باب عشق سخن میگوید، اما بر خلاف دیگران، تنها کسی است که از ستایش یکسویهی اروس خودداری میکند و میکوشد وجوه مختلف عشق را مشخص کند …سقراط در این دیالوگ مدعی است که دانستههای خود را از زنی دانا به نام «دیوتیما» آموخته است. سخنان سقراط پیرامون عشق سلسله مراتبی را در نظر میگیرد که در آن نیاز به نیکی و دستیابی به خوشبختی موضوع محوری آن است …به نظر سقراط عشق میل به چیزی است که فرد فاقد آن است و عاشق سعی در تصاحب برابرایستای عشق دارد. این تصاحب میخواهد که همیشگی باشد و از این رهگذر میل به جاودانگی ملازم عشق است …تجلی این جاودانگی را میتوان در تولید مثل (بقای نسل) یا آفرینش آثار ماندگار هنری دید. زیبایی زمینه و محیط مناسبی برای بروز این خلاقیت است و در اینجاست که عشق و زیبایی به یکدیگر پیوند میخورند …سقراط از زیبایی بیرونی شروع میکند و سپس به زیبایی درونی و فکری، سپس زیبایی دستیابی به دانش، و سرانجام به زیبایی مطلق میپردازد. این زیبایی مطلق همانا «عشق به فلسفه و خردورزی» است ... خرمگس ۲۳:۳۶ ۱۳۹۵/۱۲/۰۲ افلاطون و ارسطو، نقاشی دیواری اثر رافائل در حالیکه افلاطون با انگشت آسمان را نشان میدهد، ارسطو با دست به زمین اشاره میکند. خرمگس ۲۲:۲۵ ۱۳۹۵/۱۲/۰۲ راه چه طولانی بود. از پا افتادم.. گاهی از پا که میافتی تن میدهی به خستگی. میایستی و میگویی: رسیدم. کجا رسیدی؟. میگویی: فهمیدم. چه را فهمیدی؟ خب، بله، شاید اینرا فهمیدی. که هیچکس هیچوقت به هیچجا نمیرسد. حقیقت این است. ولی حقیقت را نمیگویی. خرمگس ۱۵:۰۵ ۱۳۹۵/۱۲/۰۱ اخلاق نیکوماخوس، ارسطو خرمگس ۰۱:۱۴ ۱۳۹۵/۱۲/۰۱ را تضمین میکند و سر انجام برای مردانی که آب از دهان هایشان راه افتاده، روسپی میشود …چیزی که فیلم از نمایش آن عاجز است این است که درست مثل دوچه (موسولینی) که خود را به آلمان هیتلری میفروشد …این جا بدن و داستان ملنا به صورت اجزای سمبلیک ملی در آمده است. سرنوشت ملنا پس از جنگ شگفت آور است و در دستان زنان کاستل کا تو است. جایی که وقتی موسولینی از قدرت برکنار میشود و ارتش آمریکا سیسیل را آزاد میکند، در یک صحنه تلخ، این زنان ملنا را به پیازا میآورند، کتکش میزنند، سرش را میتراشند و تبعیدش میکنند …. به علت تاثیرات پس از جنگ، تمامیت ملت باید دوباره تضمین شود و این تاثیر در محل کاستل کوتو با طرد بدن فروخته شدهی مالنا انجام میشود …این که بدن ملنا و زندگی گذشتهاش و این خفت و خواری باید به نحوی فراموش شود و اجتماع از خاطرهاش خلاصی یابد …ادامه فیلم، نمایش این است که چگونه روستا ییان تلاش میکنند که تاریخ و نقشهای خود را در آن دوباره بنویسند و این که چگونه دانش محلی به دانش رسمی و فراگیر تبدیل میشود. و ما میشنویم که تاجر محلی دربارهی جایگاه ملنا سخن میگوید و زمزمه میکند که شاید ملنا کمونیستی است که به شوروی رفته است …بر اساس منطق آن زمان، نزدیک شدن ایتالیا به فاشیسم تنها زمانی فراموش میشود که افکار عمومی بر د ... ‹ 181 182 183 184 ›
خرمگس ۱۸:۴۳ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ وقتی که درمان نیست، درد را باید پایان یافته دانست و آخرین امید را از آن برید زاری از پس مصیبت گذشته نزدیکترین راه برای جلب بدبختیهای دیگر است. آنچه روزگار میستاند نگهداریش محال است، اما شکیبایی لطمات سرنوشت را به بازی میگیرد. کسی که مالش را دزیدهاند و لبخند میزند، خود چیزی از کف دزد میرباید؛ و آن کس که بیهوده افسوس میخورد از مایهی خود میدزدد. شکسپیر ...
خرمگس ۰۷:۵۲ ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ افلاطون و ارسطو مشغول مباحثه، بخشی از نقش برجستهای اثر لوکا دلا روبیا، ایتالیا، فلورانس، قرن پانزدهم میلادی
خرمگس ۲۲:۴۹ ۱۳۹۵/۱۲/۰۳ هنگامی که کسی میپرسد فلسفه به چه کار میآید, پاسخ باید ستیزه جویانه باشد, چرا که پرسش کنایه آمیز و نیش دار است فلسفه نه به دولت خدمت میکند و نه به کلیسا, که هردو دغدغههای دیگری دارند. فلسفه به خدمت هیچ قوهی مستقری در نمیآید. کار فلسفه ناراحت کردن است. فلسفهای که هیچکس را ناراحت نکند و با هیچکس ضدیت نورزد فلسفه نیست. کار فلسفه آزردن حماقت است, فلسفه حماقت را به چیزی شرم آور تبدیل میکند. فلسفه کاربردی ندارد جز افشا کردن پستیهای اندیشه در تمامی اشکالش. آیا جز فلسفه رشتهای هست که به نقد تمامی رازآمیزگری ها, هر خاستگاه و هدفی که داشته باشند, همت گمارد.؟. دلوز/ کتاب "نیچه و فلسفه ...
خرمگس ۲۳:۴۰ ۱۳۹۵/۱۲/۰۲ رساله ضیافت افلاطون پیرامون عشق از مشهورترین رسالهها پیرامون عشق دیالوگ افلاطونی «ضیافت» (مهمانی) است. در این رساله سقراط به همراه دوستانی در باب عشق سخن میگوید، اما بر خلاف دیگران، تنها کسی است که از ستایش یکسویهی اروس خودداری میکند و میکوشد وجوه مختلف عشق را مشخص کند …سقراط در این دیالوگ مدعی است که دانستههای خود را از زنی دانا به نام «دیوتیما» آموخته است. سخنان سقراط پیرامون عشق سلسله مراتبی را در نظر میگیرد که در آن نیاز به نیکی و دستیابی به خوشبختی موضوع محوری آن است …به نظر سقراط عشق میل به چیزی است که فرد فاقد آن است و عاشق سعی در تصاحب برابرایستای عشق دارد. این تصاحب میخواهد که همیشگی باشد و از این رهگذر میل به جاودانگی ملازم عشق است …تجلی این جاودانگی را میتوان در تولید مثل (بقای نسل) یا آفرینش آثار ماندگار هنری دید. زیبایی زمینه و محیط مناسبی برای بروز این خلاقیت است و در اینجاست که عشق و زیبایی به یکدیگر پیوند میخورند …سقراط از زیبایی بیرونی شروع میکند و سپس به زیبایی درونی و فکری، سپس زیبایی دستیابی به دانش، و سرانجام به زیبایی مطلق میپردازد. این زیبایی مطلق همانا «عشق به فلسفه و خردورزی» است ...
خرمگس ۲۳:۳۶ ۱۳۹۵/۱۲/۰۲ افلاطون و ارسطو، نقاشی دیواری اثر رافائل در حالیکه افلاطون با انگشت آسمان را نشان میدهد، ارسطو با دست به زمین اشاره میکند.
خرمگس ۲۲:۲۵ ۱۳۹۵/۱۲/۰۲ راه چه طولانی بود. از پا افتادم.. گاهی از پا که میافتی تن میدهی به خستگی. میایستی و میگویی: رسیدم. کجا رسیدی؟. میگویی: فهمیدم. چه را فهمیدی؟ خب، بله، شاید اینرا فهمیدی. که هیچکس هیچوقت به هیچجا نمیرسد. حقیقت این است. ولی حقیقت را نمیگویی.
خرمگس ۰۱:۱۴ ۱۳۹۵/۱۲/۰۱ را تضمین میکند و سر انجام برای مردانی که آب از دهان هایشان راه افتاده، روسپی میشود …چیزی که فیلم از نمایش آن عاجز است این است که درست مثل دوچه (موسولینی) که خود را به آلمان هیتلری میفروشد …این جا بدن و داستان ملنا به صورت اجزای سمبلیک ملی در آمده است. سرنوشت ملنا پس از جنگ شگفت آور است و در دستان زنان کاستل کا تو است. جایی که وقتی موسولینی از قدرت برکنار میشود و ارتش آمریکا سیسیل را آزاد میکند، در یک صحنه تلخ، این زنان ملنا را به پیازا میآورند، کتکش میزنند، سرش را میتراشند و تبعیدش میکنند …. به علت تاثیرات پس از جنگ، تمامیت ملت باید دوباره تضمین شود و این تاثیر در محل کاستل کوتو با طرد بدن فروخته شدهی مالنا انجام میشود …این که بدن ملنا و زندگی گذشتهاش و این خفت و خواری باید به نحوی فراموش شود و اجتماع از خاطرهاش خلاصی یابد …ادامه فیلم، نمایش این است که چگونه روستا ییان تلاش میکنند که تاریخ و نقشهای خود را در آن دوباره بنویسند و این که چگونه دانش محلی به دانش رسمی و فراگیر تبدیل میشود. و ما میشنویم که تاجر محلی دربارهی جایگاه ملنا سخن میگوید و زمزمه میکند که شاید ملنا کمونیستی است که به شوروی رفته است …بر اساس منطق آن زمان، نزدیک شدن ایتالیا به فاشیسم تنها زمانی فراموش میشود که افکار عمومی بر د ...