من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
زنان.. زنان بسیار دورند ملافه هایشان بوی «شب به خیر» میدهد
زنان
زنان بسیار دورند ملافه هایشان بوی "شب به خیر" می دهد
آنان نان را به روی میز می گذارند که حس نکنیم غایبند
بعد در می یابیم که این غفلت ما بود.
از روی صندلی بر می خیزیم و می گوئیم:
تو امروز سخت کار کردی یا...فراموشش کن، من فانوس را روشن می کنم.
وقتی کبریت می زنیم او به آرامی بر می گردد و
با تمرکزی توضیح ناپذیر
به سوی آشپزخانه می رود.. پشتش
تپه ای تلخ و غمناک است که با خود بار بسیاری مردگان را
حمل می کند- مردگان خانواده را مردگان خودش را، مرگ خود را، مرگ تو را
تو صدای غژغژ گامهایش را بر تخته های کهنه کف اتاق می شنوی
تو ناله ظرف ها را بر رف می شنوی و بعد صدای قطار را
که سربازان را به جبهه می برد
@kharmagaas
یانیس ریتسوس