ژاک لکان خاطر نشان می‌کند که در رابطه جنسی هر فرد به میزان زیادی تنهاست

ژاک لکان خاطر نشان می کند که در رابطه جنسی هر فرد به میزان زیادی تنهاست. بالطبع بدن دیگری باید در میان باشد، اما سرانجام لذت همواره لذت شما خواهد بود. رابطه جنسی جدا می کند متحد نمی کند. این واقعیت که شما برهنه اید و دیگری را می فشارید نوعی تصویر نوعی بازنمایی خیالی است. واقعیت آن لذتی است که شما را به دور دست ها و بسیار دور از دیگری می برد، لکان نمی گوید که عشق سرپوشی بر روابط جنسی است او می گوید روابط جنسی اصلا وجود ندارد و این که عشق همان چیزی است که جایگزین این فقدان رابطه می شود.
در عشق فرد به فراسوی خود به فراسوی خودشیفتگی پای می گذارد، در واقع در رابطه جنسی آدمی از طریق وساطت دیگری با خود رابطه دارد، برعکس در عشق وساطت دیگری فی نفسه کافی است، ماهیت مواجهه عاشقانه همین است: آدمی می کوشد دیگری را از ان خود کندو او را وادار کند همانگونه که هست برای او باشد، این برداشت با آن برداشت مبتذل که عشق را تخیلی نقاشی شده بر فراز حقیقت رابطه جنسی میداند برداشت بسیار عمیق تری است.
وقتی بسیار جوان بودم با خواندن قطعه ای در کتاب جنس دوم سیمون دوبوار بسیار مشمئز شدم او در این قطعه توصیف می کند که مرد پس از اتمام رابطه جنسی بدن زن را تخت و بی حالت و شل و ول احساس می کند و زن هم بدن مرد را غیر از آلت جنسی فاقد جذابیت و حتی اندکی مضحک می بیند، میل بشر به امر طنز آلود شکم بر آمده و آلت جنسی ناتوان است و عجوزه ای بی دندان با سینه هایی آویزان آینده ای است که چشم به راه تمام آن زیبایی است، نرمی و لطافت عشق آن هنگام که در میان بازوان دیگری به خواب رفته اید چون ردای نوح است که بر روی این افکار ناخوشایند انداخته می شود، اما لکان درست عکس این فکر می کند. از نظر لکان عشق به هستی شناسی توسل می جوید در حالی که میل همیشه به طریقی فیتیش گرایانه توجه خود را بر اجزای دیگری همچون کپل ها و سینه ها و آلت جنسی متمرکز می کند، عشق توجه خود را درست بر هستی دیگری متمرکز می کند دیگری ای که کاملا مسلح به هستی خود به یکباره به زندگی ام که اینچنین در هم شکسته و تغییر شکل یافته ظهور کرده است.
@kharmagaas
برگرفته از کتاب در ستایش عشق
نوشته آلن بدیو
انتشارات ققنوس