من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
دیگر دیر شده بود، و هر دویمان مجبور بودیم برویم، ولی دیدن دوباره آنی بسیار عالی بود
دیگر دیر شده بود، و هر دویمان مجبور بودیم برویم، ولی دیدن دوباره آنی بسیار عالی بود. فهمیدم که او چه آدم فوقالعادهای است و صرف آشنایی با او چقدر لذتبخش میتواند باشد..
یاد یک جوک قدیمی افتادم: «فردی پیش یک روانپزشک میرود و بهش میگوید: دکتر برادرم خل شده؛ فکر میکند که یک مرغ است.» دکتر میگوید خوب چرا برای درمان نمیآوریش؟ و طرف میگوید: “میخواستم؛ اما به تخممرغهایش نیاز دارم!”. خب، گمان میکنم این کاملاً همان احساسی است که من الآن در مورد روابط دارم؛ میدانی… خیلی غیرمنطقی، احمقانه و پوچ و … هستند ولی، من حدس میزنم داخل رابطهها میمانیم چون، اکثر ما … به تخممرغهایش نیاز داریم
@kharmagaas
آنی هال_ وودی آلن