باران که بند می‌آید. رنگ عوض می‌کنند خانه‌ها و سنگ‌ها.. دو پیرمرد

باران که بند می آید
رنگ عوض می کنند خانه ها و سنگ ها

دو پیرمرد
روی نیمکتی نشسته اند
حرفی نمی زنند
از آن همه صدا، این همه سکوت مانده

روزنامه ها
ساعتی که می گذرد
پیر می شوند

آدم ها روی سنگی نشسته اند
ناخن هایشان را کوتاه می کنند
آدم ها مرده اند
از یاد رفته اند...

"یانیس ریتسوس"

سکانسی از کمدین برجسته تاریخ سینما باستر کیتون