فرهاد قنبری:

فرهاد قنبری:
ژیژک در مورد تربیت کودکان در فرقه آمیش در آمریکا می نویسد: " اجتماعات فرقه آميش هنوز كه هنوز است بر وفق آيين و مناسك گذارى موسوم به «رومشپرينگه، پرسه زنی» عمل مى كنند. وقتى فرزندان شان به ۱۷ سالگى مى رسند، آنان را كه تا اين مرحله تابع مقررات سفت و سخت خانواده بوده اند آزاد مى گذارند و چه بسا ازشان مى خواهند، كه از محدوده اجتماع خويش بيرون بزنند و راه و رسم زندگى در دنيا مدرن را تجربه كنند، سوار خودرو شوند، رانندگى كنند، موسيقى پاپ گوش كنند، تلويزيون تماشا كنند و حتى اگر مى خواهند، باده نوشى، موادمخدر و بى بندر و بارى جنسى را هم آزمايش كنند. بعد از يكى دو سال پرسه زدن، از ايشان مى خواهند كه تكليف خود را روشن نمايند و از دو گزينه يكى را انتخاب كنند: يا به صورت اعضايى مقيد و معتقد به اجتماع فرقه خويش بازگردند يا تا هميشه آن را ترك گويند و به جامعه شهروندان عادى آمريكا درآيند.
اما مبادا خيال برتان دارد كه در اين راه حل نشانى از روادارى و آسان گيرى هست و نوجوانان آميش بدين سان حق انتخابى به راستى آزادانه دارند، نه، اين راه حل به بدترين و بى رحمانه ترين وجه ممكن غرض آلود و جانبدارانه است. اين انتخاب، اگر بتوان اسمش را انتخاب گذاشت، حتى قلابى و ساختگى است. نوجوانان آميش وقتى بعد از سال هاى سال تعليم و تربيت خشك و بسته و خيالبافى درباره لذت هاى غيرمجاز دنياى بيرون، به يكباره به درون واقعيت آن جهان پرتاب مى شوند البته كه دست و پاى شان را گم مى كنند و از جاده اعتدال خارج مى شوند. در اين فضاى تازه مى خواهند دلى از عزا در بياورند و همه چيز را امتحان كنند، همه چيز را از رابطه جنسى گرفته تا موادمخدر و مشروبات الكلى. و از آنجا كه از پيش هيچ تجربه اى در رويارويى با قواعد اين گونه زندگى ندارند، خيلى زود به دردسر مى افتند. آنچه از ايشان سر مى زند عكس العمل تندى است كه اضطرابى برون از حد تحمل به بارمى آورد."

تجربه ای شبیه تجربه فرقه آمیش را می توان در فیلم " بهار، تابستان، پاییز، زمستان، بهار..." اثر کیم کی دوک مشاهده کرد. در این فیلم فردی از اوان کودکی تحت نظر راهبی سخت گیر تربیت می شود و کوچکترین تجربه های لذت جویی ( از قبیل مشروب، سیگار، پرسه زنی، جنس مخالف و...) از او دریغ می شود. اولین برخورد این جوان (بیگانه با جهان) با جنس مخالف برای او تجربه ای غریب، راز آلود و عجیب است به گونه ای که او را یک دل نه صد دل وابسته می کند و باعث می شود او راهب را ترک کرده و درجستجوی دختر، مرتکب قتل شده و به پیش راهب برگردد.
در این فیلم هم به مانند فرقه آمیش نه این جوان، بلکه شیوه تربیت بسته و خشن راهب را باید عامل اصلی، خامی و بی تجربگی جوانی توصیف کرد که در اولین مواجه با جنس مخالف مرتکب قتل می شود.

تجربه زیست در جامعه ایران دهه های اخیر بی شباهت به تجربه جوانان فرقه آمیش یا شخصیت اول فیلم کیم کی دوک نیست. بسیاری از جوانان و نوجوانان در شهرستان ها و روستاها در محیط بسته خانوادگی تحت قوانین سخت و خاصی تربیت می شوند.
آنها در بزرگسالی و پس از ورود به دانشگاه یا خارج شدن از قیود خانوادگی، حس آزادی و رهایی می یابند و می خواهند تمام تخیلات ذهنی خود در مورد تمام لذت ها را به ایده عمل دربیاورند. ازسبک پوشش تا حرف زدن و مصرف مشروبات و مواد مخدر تا ولع برای تجربه های متعدد جنسی و...همه و همه در این راستا صورت می گیرد.
رفتارهایی که اغلب شکل زننده ای به خود می گیرد و در فضایی مثل اینستاگرام یا سبک پوشش های عجیب و غریب و صورت های پلاستیکی دفورمه شده خود را نشان می دهد. در بسیاری دانشگاهها مشاهده می شود که دانشجوی مذهبی و سر به زیر ترم یک ، ترم آخر با موهایی سیخ کرده، مقداری گل و علف در کیف و چندین پارتنر جنسی دانشگاه را ترک می کند.
این رفتار خارج از قیود در سفر ایرانیان به خارج از کشور ( اغلب مقصد ایرانیان پاتایا، آنتالیا، ارمنستان و...است) هم نمودار می شود.
آنها مانند اعضای فرقه آمیش سالها در مورد آزادی و لذت جویی در بیرون مرزها دیده و شنیده اند و در مورد آن خیال بافی کرده اند، حال به مرکز ماجرا پرتاپ می شوند و می خواهند تمام خیالبافی های خود را عملی کنند. از بدمستی کردن در دیسکوها تا سرک کشیدن به فاحشه خانه ها و.....
در واقع این رفتارها نه به صورت کنش بلکه واکنشی در قبال انضباط و محدویت های اعمال شده شبیه فرقه آمیش است.
@kharmagaas