منتخبی از شعر قصیده‌ای از زندان ریدینگ: اسکار وایلد … (قصیده‌ای از زندان ریدینگ در مورد سربازی است

منتخبی از شعر قصیده ای از زندان ریدینگ:اسکار وایلد


(قصیده ای از زندان ریدینگ در مورد سربازی است
که به اتهام کشتن همسرش در زندان بوده و یکروز در برابر وایلد و سایر زندانیان او را به دار می آویزند)

کت قرمز ش را به تن نکرد
زیرا خون و شراب قرمزند
و خون و شراب در دستش بودند
که او را با مرده ای یافتند
زن بیچاره ای را که دوستش می داشت
در رختخوابش کشته بود.

من فقط می دانستم چه فکر آزاردهنده ای.
به قدمهایش سرعت داد،

با این همه هر انسانی آنچه را که دوست می دارد، می کشد

بعضی عشقشان را می کشند، وقتی جوانند
و برخی وقتی پیرند
و کسانی خفه می کنند با دستان شهوت
بعضی با دستان طلائی
مهربان ترین ها با چاقو،
زیرا کشته زود سرد می شود

بعضی اندکی دوست دارند،
بعضی طولانی
بعضی می فروشند،بعضی می خرند
بعضی این کار را با اشکهای فراوان سرانجام می دهند.
بعضی بدون قطره ای اشک
زیرا که هر انسان آنچه را دوست دارد می کشد
با این همه هر انسانی نمی میرد.


شب قبل از حلق آویز شدن :

او خوابیده
چونان کسی غرق در رؤیا
در سرزمینی سبز و دلنواز
چشمهائی، تماشایش کردند، به وقت خواب
و نمی توانستند بفهمند


هر زندانی که انسان می سازد با خشت شرم می سازد


چگونه کسی می خوابد،
خوابی چنین شیرین با جلادان در نزدیکی خویش


روز اعدام

با شوکی ناگهانی،
ساعت زندان نعره ای ز د
روی دیوار لرزان
شیونی برخاست از زندان
@kharmagaas