جایزه صلح لنین بود. (۱۹۷۷). در سال ۱۹۵۹ شاهکارش «سونات مهتاب» را چاپ می­ کند

جایزه صلح لنین بود. (1977)
در سال 1959 شاهکارش «سونات مهتاب» را چاپ می­ کند.
این شعر برنده جایزه ملی یونان می­شود.

در سال 1987، سال‌های پایان عمر، شعری به‌نام «واپسین کلام» را سرود:

«... و این آخرین حسرت را بر من ببخشید،

می­ خواهم یک بار دیگر، با داس تیز ماه ذرت درو کنم،

در آستانه در بایستم با شاخه نازک گندمی میان دندان­ ها،

خیره در دوردست

در ستایش دنیایی که ترکش می­ کنم

در ستایش آن که در باران طلایی غروبی از تپه ای بالا

می­رود

با وصله ­ای ارغوانی بر بازوی چپش، نمی­ شود به آسانی

دیدش

می­ خواستم تنها همین را نشان­تان دهم

و شاید بهتر باشد بیش از هرچیز مرا به این خاطر یاد کنید»

و سرانجام روز یازدهم نوامبر 1990 شاهد پایان زندگی این شاعر آرمانگرا بود.


و...

پرنده­ای به رنگ آسمان


در موهای تو

پرنده ­ای پنهان است

پرنده­ ای که رنگ آسمان است

تو که نیستی

روی پایم می­ نشیند

جوری نگاه می ­کند که نمی­ داند

جوری نگاه می­ کنم که نمی ­دانم

می­ گذارمش روی تخت

و از پله‌ها پایین می­ روم

کسی در خیابان نیست

و درخت­ ها سوخته­ اند

کجایی؟

ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ­ایم

مست از بوسه ­هایی که هنوز نگرفته ­ایم

از روزهایی که هنوز نیامده ­اند

از آزادی که در طلبش بودیم

از آزادی که ذره‌ذره به‌دست می ­آوریم

پرچم را بالا بگیر تا بر صورت بادها سیلی بزند

حتی لاک‌پشت­ ها هم هنگامی‌که بدانند به کجا می­ روند

زودتر از خرگوش­ ها به مقصد می­ رسند

@kharmagaas