من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
جایزه صلح لنین بود. (۱۹۷۷). در سال ۱۹۵۹ شاهکارش «سونات مهتاب» را چاپ می کند
جایزه صلح لنین بود. (1977)
در سال 1959 شاهکارش «سونات مهتاب» را چاپ می کند.
این شعر برنده جایزه ملی یونان میشود.
در سال 1987، سالهای پایان عمر، شعری بهنام «واپسین کلام» را سرود:
«... و این آخرین حسرت را بر من ببخشید،
می خواهم یک بار دیگر، با داس تیز ماه ذرت درو کنم،
در آستانه در بایستم با شاخه نازک گندمی میان دندان ها،
خیره در دوردست
در ستایش دنیایی که ترکش می کنم
در ستایش آن که در باران طلایی غروبی از تپه ای بالا
میرود
با وصله ای ارغوانی بر بازوی چپش، نمی شود به آسانی
دیدش
می خواستم تنها همین را نشانتان دهم
و شاید بهتر باشد بیش از هرچیز مرا به این خاطر یاد کنید»
و سرانجام روز یازدهم نوامبر 1990 شاهد پایان زندگی این شاعر آرمانگرا بود.
و...
پرندهای به رنگ آسمان
در موهای تو
پرنده ای پنهان است
پرنده ای که رنگ آسمان است
تو که نیستی
روی پایم می نشیند
جوری نگاه می کند که نمی داند
جوری نگاه می کنم که نمی دانم
می گذارمش روی تخت
و از پلهها پایین می روم
کسی در خیابان نیست
و درخت ها سوخته اند
کجایی؟
ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ایم
مست از بوسه هایی که هنوز نگرفته ایم
از روزهایی که هنوز نیامده اند
از آزادی که در طلبش بودیم
از آزادی که ذرهذره بهدست می آوریم
پرچم را بالا بگیر تا بر صورت بادها سیلی بزند
حتی لاکپشت ها هم هنگامیکه بدانند به کجا می روند
زودتر از خرگوش ها به مقصد می رسند
@kharmagaas