دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس.. می دانستم او کشته خواهد شد

دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس

(بلقیس الراوی همسر نزار قبانی بود که در حادثه ی بمب گذاری 1981 سفارت عراق در بیروت در گذشت.)

می دانستم او کشته خواهد شد
زیرا نمای غرور او
بزرگتر از جهت نمای شبه جزیره بود
شکوه او نگذاشت
در عصر انحطاط زندگی کند.
روح رخشان او نگذاشت
در تاریکی سر کند.

غرور رفیع او
دنیا را برایش کوچک کرده بود
به این سبب چمدانش را بست
و آهسته بر نوک انگشتان پا
بی هیچ کلامی
آن را ترک گفت...

پس از رفتنش
عصر آب به پایان رسید
و عصر تشنگی آغاز شد.

همیشه احساس می کردم در حال رفتن است
در چشمانش همیشه بادبان هایی بود
آماده ی عزیمت
بر پلک های او
هواپیمایی در حرکت
برای اوج گرفتن.
در کیف دستی او، از نخستین روز پیوندمان
پاسبورتی بود... بلیت هواپیمایی
و ویزاهایی برای ورود
به سرزمین هایی که هرگز ندیده بود.
زمانی از او پرسیدم
این همه کاغذ پاره ها را
چرا در کیف داری؟
گفت:
وعده ی دیداری دارم با رنگین کمان.

پس از این که کیف او را
از میان ویرانه ها به دستم دادند
و من پاسبورت او را
بلیت هواپیمایش را
ویزاهایش را دیدم
دریافتم که با بلقیس الراوی ازدواج نکرده بودم
من همسر یک رنگین کمان بودم...

وقتی زنی زیبا می میرد
زمین تعادل خود را از دست می دهد
ماه صد سال عزای عمومی اعلام می کند
و شعر بیکار می شود.

بلقیس الراوی
بلقیس الراوی
بلقیس الراوی
آهنگ نام او را دوست داشتم
بارها زیر زبان می نواختمش
نام من در کنار نام او
به وحشتم می انداخت
چون وحشت از گِل کردن دریاچه ای زلال
ناساز کردن سمفونی زیبا.

این زن نباید بیشتر می زیست
خود نیز این را نمی خواست
او چون شعله ی شمع بود و فانوس
و چون لحظه ای شاعرانه
که پیش از آخرین سطر
به انفجار می رسد...
@kharmagaas
نزار قبانی