فرهاد قنبری:

فرهاد قنبری:
بیست و هشت مرداد فقط یه حادثه تاریخی نیست، بیست و هشت مرداد سرنوشت گشوده ماست که تا همچون آینه ای هر روز خود را در آن به نظاره بنشینیم. بیست و هشت مرداد برای کسانی که دل در گرو وطن و آزادی داشتند، کابوسی بود که هیچگاه فراموش نشد.نمود این تلخی ایام در اشعار شاعران بزرگ دهه سی کاملا هویداست.

بعد از کودتا نیما یوشیج ماند و خانه همیشه ابری......
نیمایی که دل فولادش شکست،دلی که دیگر با او نبود

«از برای من ویران سفر گشته مجالی دمی استادن نیست
منم از هر که در این ساعت غارت زده تر
همه چیز از کف من رفته به در
دل فولادم با من نیست
همه چیزم دل من بود و کنون می بینم
دل فولادم مانده در راه.
دل فولادم را بی شکی انداخته است
دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون وز زخم.
وین زمان فکرم این است که در خون برادرهایم
ـــ ناروا در خون پیچان
بی گنه غلتان در خون ـــ
دل فولادم را زنگ»

بعد از کودتا خزان پاییز بود و سال بد برای شاملو، سالی که غرور گدایی کرد.
«سال باد
سال اشک سال شک
سال روزهای دراز و استقامت‌های کم
سالی که غرور گدایی کرد.

سالِ پست
سال درد، سالِ عزا
سالِ اشکِ پوری
سالِ خونِ مرتضا
سالِ کبیسه…»

سال درد و سال عزا، سال خون مرتضی کیوان ، عزت الله سیامک و محمد علی مبشری و....


پس از کودتا اخوان ثالث بود و مات شدن در آن شطرنج خونین، اخوانی که دیگر پلک هایش با او مهربان نبود
«اما نمی‌دانی چه شبهایی سحر كردم.
بی آنكه یكدم مهربان باشند با هم پلكهای من»

اگر گاهگاهی هم خوابی به سراغش می آمد هذیان و کابوس وحشتناکی بود
«در خوابهای من,
این آبهای اهلی وحشت,
تا چشم بیند كاروان هول و هذیان‌ست.
این كیست؟ گرگی محتضر, زخمیش برگردن؛
با زخمه‌های دمبدم كاه نفسهایش,
افسانه‌های نوبت خود را
در ساز این میرنده تن غمناك می‌نالد.
وین كیست؟ كفتاری زگودال آمده بیرون
سرشار و سیر از لاشه مدفون
بی‌اعتنا با من نگاهش,
[ پوز خود بر خاك می‌مالد»

بعد از کودتا اخوان بود و خانه ای آتش گرفته و شعرهایی که با گریه درد تمام می شد...

بعد از کودتا، نصرت رحمانی ماند و بیگانگی ای که رسالتش شد، نصرت رحمانی و تیغ سکوت و قصرهای مات...
«در نعره های خامشی و مرگ نعره ها
تیغ سکوت دوخت لبان امید را !
اشکی فتاد و شمع فروخفت و ماه مرد
کفتار خورد لاشه ی مردی شهید را
ای قصر های مات! کجا شد حماسه ها؟
سردارِ پیرِ شهرِ طلای سیاهکو؟
خورشید از چه روی نمایان نمی شود؟
مداح هرزه شاعرِ آن بارگاه کو»

بعد از کودتا سیاوش کسرایی ماند و مویه های وطن،وطن....
«وطن، وطن،
نظر فکن به ‌من که من
به هر کجا ـ غریب ‌وار ـ
که زیر آسمان دیگری غنوده ام،
همیشه با تو بوده ‌ام، همیشه با تو بوده‌ ام»

بعد از کودتا شعر بود و رنج ، شعر بود و کلماتی که می نالیدند....
telegram.me/kharmagaas