من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii
«…قبله عالم را خوش آمده مبلغی بنده را نوازش فرمودند
«...قبله عالم را خوش آمده مبلغی بنده را نوازش فرمودند. آرام که شدند فرمودند اگر پنج نوکر مثل تو داشتیم ، اولا "روس" را ضمیمه ایران نموده ثانیا" امپراطور عثمانی را "خواجه باشی " حرم میفرمودیم! بعد فرمودند که شاهزاده امروز حالی ندارد از دیشب از رختخواب بیرون نیامده . تکان بخورد، قی میکند . نمیدانم چیست . طولوزان میگوید شراب غلیظ با سینه ماکیان زیاد خورده سردی کرده. این است که افتخار شاشاندن ما امروز باتو میرسد . بنده دویده گلدان کریستال را که سفیر" اطریش" هدیه کرده آوردم . قبله عالم همانطور دست به کمر مبارک زده ایستادند و بنده وظیفه نوکری بجا آوردم ! گلدان را که بیرون میبردم ، فرمودند دور نریزی . به " منجم باشی" نشان بده، ببیند امروز برای ما چه پیش میآید . اطاعت کرده نزد " منجم باشی " برد م . بنده ابدا" اطلاع نداشت که ادرار قبله عالم هم مانند قهوه از مضارع خبر میدهد . هر بار که شرفیاب میشوم چیزی بعلم حقیر اضافه میشود! خدا روزی نیاورد که زنده باشم و زبانم لال کسالت ذات ملکوتی صفات را ببینم ده کرور نوکر مثل من بلکه مافوق من فدای یک قطره ادرار قبله عالم»ا
@kharmagaas
روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه ص23