«…قبله عالم را خوش آمده مبلغی بنده را نوازش فرمودند

«...قبله عالم را خوش آمده مبلغی بنده را نوازش فرمودند. آرام که شدند فرمودند اگر پنج نوکر مثل تو داشتیم ، اولا "روس" را ضمیمه ایران نموده ثانیا" امپراطور عثمانی را "خواجه باشی " حرم میفرمودیم! بعد فرمودند که شاهزاده امروز حالی ندارد از دیشب از رختخواب بیرون نیامده . تکان بخورد، قی میکند . نمیدانم چیست . طولوزان میگوید شراب غلیظ با سینه ماکیان زیاد خورده سردی کرده. این است که افتخار شاشاندن ما امروز باتو میرسد . بنده دویده گلدان کریستال را که سفیر" اطریش" هدیه کرده آوردم . قبله عالم همانطور دست به کمر مبارک زده ایستادند و بنده وظیفه نوکری بجا آوردم ! گلدان را که بیرون میبردم ، فرمودند دور نریزی . به " منجم باشی" نشان بده، ببیند امروز برای ما چه پیش میآید . اطاعت کرده نزد " منجم باشی " برد م . بنده ابدا" اطلاع نداشت که ادرار قبله عالم هم مانند قهوه از مضارع خبر میدهد . هر بار که شرفیاب میشوم چیزی بعلم حقیر اضافه میشود! خدا روزی نیاورد که زنده باشم و زبانم لال کسالت ذات ملکوتی صفات را ببینم ده کرور نوکر مثل من بلکه مافوق من فدای یک قطره ادرار قبله عالم»ا

@kharmagaas
روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه ص23