خیلی ازاوقات پدر و مادرم به قبرستان می‌روند و روی قبر الی دسته گلی می‌گذارند

خیلی ازاوقات پدر و مادرم به قبرستان می روند و روی قبر الی دسته گلی می گذارند. من هم یکی دوبار همراهشان رفتم، اما بعد دیگر ولش کردم. یک دلیلش این است که هیچ میل ندارم او را توی قبرستان لعنتی ببینم، که وسط مرده ها و سنگ قبرها افتاده.
وقتی که هوا آفتابی بود، رفتن به آنجا چندان بد نبود. اما دوبار موقعی که آنجا بودیم باران شروع کرد به باریدن. خیلی ناراحت کننده بود. باران روی سنگ قبر الی، روی علف هایی که روی شکمش سبز شده بودند، می بارید. به همه جا می بارید. تمام آنهایی که برای زیارت اهل قبور آمده بودند، چهارنعل شروع کردند به دویدن به طرف اتومبیل هایشان. این چیزی بود که واقعا ناراحتم کرد. که تمام آن هایی که برای زیارت اهل قبور آمده بودند، می توانند سوار اتومبیل هایشان بشوند و پیچ رادیو را باز کنند و بعد بروند به جایی که غذاش به آدم می چسبد؛ همه غیر از الی.
من نمی توانستم این موضوع را تحمل کنم.
@kharmagaas
جی.دی سلینجر _ ناطور دشت