اگر به من می‌گفتند یک مرکزی راه بینداز، اولین کاری که می‌کردم این بود که تمام کلاسیک‌های غرب را سیستماتیک ترجمه می‌کردم، نه اینکه

اگر به من می‌گفتند یک مرکزی راه بینداز، اولین کاری که می‌کردم این بود که تمام کلاسیک‌های غرب را سیستماتیک ترجمه می‌کردم، نه اینکه کمی آگامبن ترجمه کنیم، کمی آدورنو و کمی هم یک فیلسوف دیگر. مثلا‌ هایدگر برای ایران سم است. کسی که پشتوانه فکری غربی نداشته باشد، وقتی ‌هایدگر بخواند مثل فردید می‌شود. باید کلاسیک‌ها، یونانی‌ها، رومی‌ها و بعد متفکران قرون وسطی و متفکران عصر جدید را ترجمه کرد. این کار زمان می‌خواهد، چون در ایران ترجمه‌ها آنقدر در هم ریخته است که حتی اصطلاحات یکی نیستند. مترجمان خوب هم کم هستند. وقتی ژاپن بودم به ژاپنی‌ها گفتم شما چگونه پس از جنگ، ۵۰۰ هزار جلد کتاب ترجمه کرده‌اید؟ گفتند به جز اساتید درجه اول که همه به اروپا رفتند و آنجا درس خواندند، بقیه ترجمه‌ها همه بد است. ترجمه خیلی حساس است و گاه ترجمه فرانسه به انگلیسی و آلمانی به فرانسه هم خوب نیست. من معتقدم که در ایران بچه‌ها باید از مدرسه و کودکستان زبان خارجی بیاموزند تا ایرانی‌ها دو زبانه بزرگ شوند. چون تا تک زبانه‌ایم، هرچه ترجمه کنیم باز هم عقب‌ایم. این کار‌هایی است که می‌شود کرد و بقیه‌اش را دیگر نمی‌دانم. ما نیاز به یک خانه‌تکانی بزرگ ذهنی داریم. برای اینکه ذهن ما خیلی به ‌هم ریخته است. بعد هم باید ببینیم چرا یک سری اشتباهات را مدام تکرار می‌کنیم. وقتی سید جمال‌الدین اسدآبادی را با شریعتی مقایسه می‌کنید، می‌بینید با وجود اینکه اسدآبادی صد و‌ اندی سال قدیمی‌تر است، از برخی جهات جلو‌تر است، مثلا از «روح فلسفی» یک ملت می‌گوید که منظورش «علم» بوده است؛ اما شریعتی نسخه می‌نویسد. متفکران ما همه نسخه می‌نویسند و به دست ما می‌دهند، پیش از آنکه بیماری را تشخیص و نشان دهند.
@kharmagaas
گفتگو روزنامه‌ی شرق با داریوش شایگان _شهریور ۹۱