ولی این باختر است که آزادی و آزادگی را. ارج نمی‌نهد و گرامی اش نمی‌دارد

ولی این باختر است که آزادی و آزادگی را
ارج نمی نهد و گرامی اش نمی دارد.
باختر دموکراسی را می شناسد و می ستاید و
دموکراسی براستی که دشمنِ آزادی و آزادگی است.
اگر در دموکراسیِ آتنی باریک شویم،
به جز فریب و نیرنگ و خشم وکینه، بنیانی برایش نخواهیم یافت.
هرگز، آزادگانِ یونانی با دموکراسی دمخور نبودند و دمخور نشدند.
افلاتون دموکراسی را زاده از خشونت می شمارد.
و کتابِ قانون هایش، با نامِ خدا آغاز می شد
و شهری که می ساخت، شهرِ خدا بود.
افلاتون امید و آرزوهای خود را در زیباشهرِ خود می آورد.
این آرزو، آرزوی شهری بود زیبا چراکه از آنِ همه ی باشندگانِ شهر بود و
در آن نشانی از نبرد و جنگ خانگی یافت نمی شد.
این آرزوی افلاتون بود چراکه در درازنای زندگی اش
در آتن به جز جنگ خانگی و کشتار ندید.
شهر آتن هماره در تنِش بود و
در بازارِ شهر آن هنگام که انجمن می کردند،
هر دو گروه، دارا و ندار بگونه ی زیناوند(مسلح) می آمدند.
و هرکدام که چیره می آمد، بر آن دیگر گروه زور می گفت و رنج می داد.
در دموکراسیِ آتن از همه گونه دسیسه می شد یافت
و تنها آنچه که هرگز در دلِ دموکراسی پدیدار نشد
آزادی و آزادگی بود.
فرجامین پژوهش ها از سرشتِ بنیادینِ پولیسِ یونانی می گویند
که همانا جنگ خانگی است.
و این جنگ خانگی بیماری و پیشامدی نیست
که در شهر رخ نماید، بل بوارونه
سرشت و جانِ سامانِ پولیس است.
بینشِ سوفیست ها را که بیشترشان
آموزگارانِ دموکراسی بودند،
می توان به اولیس گره زد
تا به قهرمانانِ راستینِ استوره ها و حماسه.
روش و منشِ اولیس، نمادِ نیرنگ و فریب،
جان و سرشتِ دموکراسیِ آتنی است.
یونانیان،آنگاه که تاریخ را با الهام از
استوره ها و خدایان و آیین هایشان ساختند،
به جز جانگدازه نیافریدند، چراکه
خدایانِ یونانی و استوره هایشان،
آموزگاران و رفتارآفرینانِ مردمانِ یونانی بودند.
به میان خدایان، هماره هماوردی و فریب و نیرنگ و جنگ فرمان می راند.