زبان آموزی کودک: اکتسابی یا فطری؟

زبان آموزی کودک: اکتسابی یا فطری ؟

امروزه يكي از بحث انگيز ترين سوالات مطرح شده در زمينۀ زبان، چگونگي فراگيري زبان مادري توسط كودك است. علي رغم نظرات بسيار در اين خصوص، هنوز پاسخي قاطع بدين سئوال داده نشده است. در تمام نظرات موجود، اين مسئله مطرح است كه آيا زبان پديده اي است ذاتي يا اكتسابي؟

از ميان فلاسفه، تجربه گرايان و از ميان روانشناسان، رفتار گرايان معتقدند زبان مخلوق اجتماع است و جنبه اكتسابي دارد.

رفتار گرايان ذهن كودك انسان را به هنگام تولد همچون لوح سفيد و نانوشته اي (tabula rasa ) مي دانند كه هيچ نقشي بر آن نيست و هر آنچه كودك مي آموزد محصول تجربه و زندگي در اجتماع است . از ميان رفتار گرايان اسكينر، رفتار كلامي را در چارچوب نظريه تثبيت شدگي تعيين كرد. وي معتقد بود گفتن و شنيدن پاسخهايي هستند كه مانند هر پاسخ ديگري متاثر از تقويت اند و هر گونه بياني اگر تقويت شود تكرار مي گردد.
در مقابل ديدگاه رفتار گرايان ، فطري گرايان قرار دارند كه بر اين اعتقادند زبان ،خاص انسان است و شالوده هاي زيست شناختي و تكاملي دارد. ازميان فطري گرايان، چامسكي بيش از همه به انتقاد از رفتار كلامي اسكينر پرداخت. وي ياد گيري زبان را همانند يادگيري عمل ضرب از نوع يادگيري قاعده مي داند و معتقد است زبان آموزي كودك از هيچ آغاز نمي شود بلكه بخش بزرگي از آن طريق ژنتيك به كودك انسان انتقال مي يابد.

همه زبانها داراي خصوصيات مشترك و بنياديني هستند و ذهن كودك انسان به گونه اي آفريده شده كه هنگام تولد اين ويژگي هاي مشترك را به همراه دارد. اين اصول ذاتي(LAD) بعدها با تجربه اي كه كودك از محيط كسب مي كند دست به دست هم مي دهند و زبان خاصي را كه كودك به عنوان زبان مادري به آن صحبت خواهد كرد تشكيل مي دهند. يكسان بودن الگوهاي فراگيري زبان توسط كودكان سراسر جهان و هماهنگي آنها با رشد جسماني و سن كودك، تشويق هاي والدين از تمام گفته هاي اوليه كودك؛ خواه دستوري وخواه غير دستوري، حساس بودن كودكان تنها به برخي از محركهاي محيط از جمله تمايزات فاصله و عمق بصري ،چهرۀ افراد و اشياء، تفاوت ميزان مقلد بودن كودكان، تقليد الگوهاي ازپيش ياد گرفته توسط كودك، ساخت جملات بدون محرك از سوي كودك، عدم قرار گيري كودك در برابر آواهاي مجرد، توانايي توليد صداهاي babbling از سوي كودكان ناشنوا و نيز كودكان شنواي والدين ناشنواي لال و... همراه با بسياري علل ديگر و از آن جمله همبستگي هاي فيزيولوژيك مختص به زبان در انسان، واقعياتي هستند كه فطري گرايان براي اثبات نظر خود بيان مي كنند.

ديدگاه رفتار گرايان در مورد زبان آموزي كودك

رفتار گرايي شاخه اي از روانشناسي است كه بيان مي دارد تمام رفتارهاي انسان و حيوان تنها از طريق بررسي فرايندهاي فيزيكي و بدون توجه به فرايند هاي مغزي قابل مطالعه است. در نظر رفتار گرايان تمام دانش، عقيده، افكار، اعمال و به طور كلي تمام آنچه رفتار بروني و تا حدي دنياي دروني ما را تشكيل ميدهند محصول يادگيري اند و يادگيري خود نتيجه يك رشته پيوند هايي است كه بين يك دسته محرك (stimulus) و يك دسته پاسخ (response) برقرار ميشود؛ به ديگر بيان، ذهن انسان در هنگام تولد همچون لوح سفيد نانوشته اي است كه هيچ نقشي بر آن نيست و هر آنچه انسان كسب مي كند محصول تجربه اجتماعي اوست.

از منظر رفتار گرايي، زبان آموزي عبارتست از ايجاد شدن يك رشته عادات صوتي در كودك. پدر، مادر و اطرافيان با خود و با كودك صحبت مي كنند كودك به صداها و كلمات آنان گوش مي دهد و به تدريج شروع به تقليد آنها مي كند. در اين تلاش، گاه موفق مي شود و گاهی خير؛ يعني گاه درست تقليد مي كند و گاه غلط.

وقتي صداهايي كه كودك توليد مي كند شبيه به صداهاي زبان بزگسالان باشد گفته او مفهوم ميشود و چيزي را كه دلخواه اوست به دست مي آورد. اين موفقيت باعث تشويق كودك در به كار بردن مجدد آن الگو هاي صوتي در موقعيت هاي مشابه ميشود. ولي وقتي صداهايي توليد كند كه شبيه به صداهاي بزرگسالان نباشد يا گفته او مفهوم نمي شود و دلخواه خود را به دست نمي آورد و يا بزرگسالان متوجه اشتباه او مي شوند و گفته او را اصلاح مي كنند، در نتيجه رفتار زباني او با عدم تاييد بزرگسالان مواجه مي شود. در هر دو حال عدم موفقيت او باعث تضعيف و از بين رفتن آن الگو هاي صوتي غلط مي شود و به اين ترتيب رفته رفته كودك زبان مادري خود را ياد مي گيرد.
وبلاگ زبان‌شناسی همگانی
ص۱
@linguisticsacademy