رشته‌ای عبور کرد و حوزه‌ای گست.. رده‌ای از علوم‌اجتماعی و انسان‌شناسی تا ادبیات و مطالعات سی

رشته‌ای عبور کرد و حوزه‌ای گست

رده‌ای از علوم‌اجتماعی و انسان‌شناسی تا ادبیات و مطالعات سی

نما را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و درواقع آرای لاکان روانکاوی را از پارادایم فکری رشته‌ای بیرون می‌آورد و به نحوی مرزهای رشته‌ای را به کم‌رنگ می‌نماید. مسیر نقد ادبی و حتی نقد ادبی روانکاوانه با آرای لاکان به‌کلی عوض شد به شکلی که اکنون هدف نقد ادبی روانکاوانه جست‌وجوی نمادهای فالوسی نیست بلکه اکنون این حوزه به مخاطب و تأثیراتی که از متن و فیلم متن می‌گیرد متوجه است. این تأکید بر مخاطب در اندیشه‌ی بارت به ایده‌ی «مرگ مؤلف» منتهی می‌شود.
@linguisticsacademy
لاکان از نقدهایی که روانکاوی را نوعی تحلیل خرد و فردگرا می‌دانند مبراست، چراکه تأکید لاکان با بحث از ساحت نمادین، دیسکورس و ارائه‌ی خوانشی ساختاری از آن‌ها زمینه را حتی برای پرداخت به قدرت، فرهنگ و ایدئولوژی باز می‌گذارد. همچنین لاکان روانشناسی را که تأکیدش بر اگو به‌مثابه عنصری جدا افتاده بود را تبدیل به اندیشه‌ای کرد که خوانشی تاریخی و حتی فرا فردی نسبت به سوژه دارد.

لاکان به‌نوعی کلید گذار از ساختارگرایی به پساساختارگرایی نیز هست. باوجود تأثیرپذیری از سوسور و اشتراوس وی در مقام ساختارگرا قرار نمی‌گیرد. او برخلاف خوانش سوسوری از نشانه، اصالت را به دال می‌دهد. مهم‌تر آنکه لاکان منتقد دادن اصالت بی‌چون‌وچرا به زبان و همچنین کامل دانستن آن‌است و این تلقی از زبان را با علامت سؤال بزرگی مواجه می‌سازد. در تلقی لاکان زبان به‌مثابه دیگری بزرگ‌تر خط‌خورده است و در آن شکاف وجود دارد؛ همچنین به علت وجود مقاومت‌های امر واقعی هیچ‌گاه نمی‌تواند به معنی واقعی کلمه کامل باشد. به‌علاوه لاکان به‌عنوان پساساختارگرا اگرچه سوژه را در انقیاد زبان و ساختار می‌داند اما برخلاف ساختارگرایی برای سوژه در زمان‌هایی هرچند معدود و کوتاه امکان بروز قائل است؛ مثلاً در دیسکورس هیستری، سوژه با سؤال‌های مداوم خود ساختار به‌عنوان دیگری بزرگ‌تر را برمی‌اندازد. همچنین برای لاکان سوژه به‌تمامی پوچ نیست، بلکه سوژه‌ی لاکانی خط‌خورده و دچار فقدان است؛ به بیانی دیگری سوژه‌برای لاکان وجود دارد اما به‌صورت خط‌خورده و ناکامل.

یان کرایب به ساختارگرایی آلتوسر خرده می‌گیرد که اگر قائل به ساختار باشیم چگونه تغییر ممکن می‌گردد. نظریه‌‌ي لاکان به‌عنوان اندیشه‌ای پساساختارگرا به این نقد کرایب پاسخ می‌دهد. جواب این نقد در سوژه‌ی هیستریک لاکانی نهفته‌است که همان‌گونه که بیان شد با سؤال‌های ممتدش ساختار حاکم را برمی‌اندازد و ساختار دیگری‌را جایگزین آن می‌کند. باوجود این ویژگی‌ها در تفکر لاکان برخی با تأکید بر پرداخت لاکان به زبان او را ساختارگرا می‌دانند درحالی‌که اندیشه‌ی لاکان مملو از خوانش‌های پساساختارگرایانه است.

لاکان نه صرفاً یک روانکاو بلکه یک فیلسوف نیز هست که چشم‌اندازی نوین از فلسفه‌ی سوژه ارائه می‌دهد که از طریق آن می‌توان تحلیل نوین از هستی ارائه داد. چشم‌اندازی که هنوز بعد مدت‌ها معتبر است و در مقابل شدیدترین انتقادها-که شدیدترین آن توسط ژیل دلوز و گاتارای وارد گشت-ایستادگی می‌کند و هرچه زمان بیشتری می‌گذرد بر حوزه‌ها، رشته‌ها و پارادایم‌های جدیدتری تأثیر می‌گذارد. درس بزرگی که لاکان به ما می‌دهد عبور از توهم بهترین بودن و قبول تناهی وجودمان است. انسان را که با گذر از دوران پیشا مدرن سرمست از نشئگی بهترین بودن است را از تناهی خودش آگاه می‌سازد. در دوران پیشا مدرن انسان وجودی سراپا تقصیر و محدود داشت و برای فرار از این تناهی باید به خدا متوسل می‌گشت. مدرنیته، جایگاه انسان را خود بنیاد کرد و با دادن خودمختاری به او این وهم را برایش ایجاد کرد که موجودی خود بنیاد و فاعلی نفسانی‌است. ظهور لاکان هستی‌شناسی انسان مدرن را به چالش کشید و همانند نیچه پیامبروار بار دیگر انسان را از محدودیت‌هایش آگاه ساخت؛ اما لاکان برخلاف فلسفه‌ی پیشامدرن راه فراری برای این محدودیت نمی‌بیند. شاید برای لاکان نیز همان‌گونه که نیچه می‌گوید انسان پل است نه غایت. پلی به‌سوی ابرانسان.

در نهایت می‌شود چکیده‌ای از تفکر لاکان را در جمله‌ی زیر از نیچه به وضوح مشاهده کرد

«انسان بندی‌ست بسته میان حیوان و ابَرانسان؛ بندی بر فرازِ مغاکی. فرا رفتنی‌ست پرخطر، در راه بودنی پرخطر، واپس نگریستنی پرخطر، لرزیدنی و درنگیدنی پرخطر» (نیچه,چنین گفت زرتشت: 24)

سایت انسان شناسی و فرهنگ
نویسندە کامران مرادی👉👉