در این کانال مطالبی در رابطه با فلسفه زبان نگرش ها بە مسائل زبانی زبان آموزی، تک زبانگی و چند زبانگی نشانە شناسی تحلیل گفتمان صرف و نحو و آواشناسی زباشناسی نظری و کاربردی رویکردهای زایشی، شناختی، نقشگرا .. د.میرمکری https://t.me/linguisticsacademy
«بهواژهها» مثل لباس زیر باید مرتب عوض شوند.. مثلا دستشوییرفتن را فرض بگیرید
«بهواژهها» مثل لباس زیر باید مرتب عوض شوند
بهواژهها جایگزینهایی هستند برای واژههای ناخوشایند زبان، اما خودشان خیلی زود ناخوشایند میشوند.
برای سخنگفتن دربارۀ بعضی چیزها، مجموعۀ وسیعی از واژهها در زبان ساخته میشود. مثلاً دستشوییرفتن را فرض بگیرید. برای آن، طیف گستردهای از کلمات داریم: دستبهآب، مستراح، توالت، سرویس بهداشتی و... این را مقایسه کنید با حمام که احتمالاً همیشه حمام بوده است. به این واژههای جایگزین، که هرکدام از آنها در دورهای از تاریخ متداول میشوند، «بهواژه» میگویند. بهواژهها روشی برای مؤدبانه یا محترمانه سخنگفتن هستند. اما گویا تاریخ مصرف آنها کوتاه است. چرا؟
ایان — چیزی که امروزه آن را «کمک نقدی به توانمندانِ دیگرگونه۱» میخوانیم روزگاری بهطور کاملاً موجهی «رفاه چلاقها۲» نامیده میشد. واژههای «رفاه»۳ و «چلاق» امروزه در طیفِ سوگیرانه تا توهینآمیز قلمداد میشوند، اما زمانی مردمِ فرهیخته و متشخص نیز آنها را مؤدبانه محسوب میکردند. حتی سازمانی بهنام «جامعۀ بینالمللی رفاه چلاقها» وجود داشت که در سال ۱۹۲۲ تأسیس شده بود. اما این سازمان در سال ۱۹۶۰ نام خود را به «جامعۀ بینالمللی توانبخشی به ناتوانان» تغییر داد.
هرقدر هم که این تغییرِ عنوان از منظر ما کار درستی به نظر برسد، عنوان جدید نشانۀ نگرشی عمومی در آن دوران بود که اکنون اغلب با چشمغره به پیشوازش میرویم. گاهی فکر میکنیم که «خب، حالا اسمشو چی بذاریم»؛ چراکه واژگانی که، برای ارجاع به گروه یا پدیدهای، مناسب محسوب میشوند، گویا تقریباً در هر نسل تغییر میکنند. منظور این است که شور این واژگانِ متغیر را درآوردهاند. چرا نمیتوان اسم هرچیز را همانطور که هست باقی گذاشت؟ مثلاً درمورد «ناتوان»: مگر «معلول» چه مشکلی داشت؟ چرا حالا باید از «توانمندِ دیگرگونه» استفاده کنیم؟ این کارها مثل تغییر نام «پاف ددی» به «پی دیدی» نیست؟
نه! آنچه استیون پینکر، روانشناسِ شناختی و زبانشناس، بهطرز ماهرانهای «تردمیلِ بهواژه» نامیده است عکسالعملی غیرارادی یا شیرینکاری نیست، بلکه فرایندی اجتنابناپذیر یا بهطور دقیقتر «سالم» است که، باتوجهبه شکاف همیشگی میان زبان و اندیشه، امری لازم است. معمولاً بهواژهها۴ را رویدادهایی یکباره به شمار میآوریم، یعنی کسی محترمانه لفظی دقیق برای مفهومی ابداع میکند تا تداعی ناخوشایندی را از آن دور کند. این تعریفی دقیق از بهواژه است، اما این نکته را از قلم میاندازد که بهواژه باید دائماً بهروز شود. دلیل این امر این است که سرعت تغییر اندیشه از تغییر واژگان کندتر است و اندیشه میتواند خود را به الفاظ جدید و ابداعیِ ما برساند. ازآنجاکه این امر احتمالاً همیشگی است، باید بپذیریم که ما الفاظمان را مانند لباس زیرمان عوض میکنیم و این بخشی از زندگیِ زبانشناختیِ یک جامعۀ متمدن است.
دلیل این تجدیدِ معناییْ این است که معنای واژگان در دنیای واقعی بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که تعاریف لغتنامهایشان با آن نظم و ترتیبِ ازلیِ چاپی نشان میدهد. ما واژگان را در ذهنمان در میان شبکهای از تداعیها، تجارب، برداشتها و دیگر واژگان ذخیره میکنیم. درنتیجه، یک واژه همیشه حاکی از انواع تداعیها و بسطهای استعاری در ورای معنای اصلیاش است.
مثلاً واژۀ generous زمانی بهمعنای نجیب بود و هیچ ربطی به دستودلبازی نداشت. منظور ویلیام شکسپیر از این واژه همین بود. پس وقتی شخصیت ادموند در نمایشنامۀ «شاه لیر» در برابر تهمت حرامزادگی از خود دفاع میکند و میگوید
جثۀ من هم به همان اندازه برازنده است
و ذهنم همانقدر «نجیب» و ظاهرم همانقدر آراسته
که فرزندی حلالزاده
[اگر generous را به معنی دستودلباز بگیریم] ممکن است این سؤال برایمان ایجاد شود که چطور یک ذهن میتواند «دستودلباز» باشد؟ این هم کمی برایمان عجیب است که کسی برای دفاع در برابر تهمت حرامزادگی، به بخشندگی خود اشاره میکند! منتها فرد نجیبزاده، در جوامع پیشین، معمولاً وظیفه داشت به مردم عادی صدقه دهد، بهطوریکه بخشندگی صفتی بود که با نجیبزادگی عجین بود. بهمرور زمان، بهخصوص وقتی که رسم نجیبزادگی کمرنگتر شده بود، مانند سرنوشت خاندان کراولی در سریال «دانتون اَبی»، مفهوم «بخشندگی» از «نجیبزادگی» بهمعنای امروزیِ آن منفک شد.
پس واژه همچون آوای ناقوس است، با صدایی مرکزی که صداهای فرعی به آن تنوع میدهند. وقتی صدایی از بین میرود، صداهای فرعی در هوا معلق میمانند. واژگان نیز به همین صورتاند و عقاید، پیشفرضها و بهطور دقیقتر جانبداریها حکم صداهای فرعی را دارند. «چلاق» ابتدا واژهای همدردانه بود. اما واقعیت تلخِ جامعۀ انسانی این است که تداعیهای منفی و حتی تحقیرآمیزی وجود دارد که گردِ افراد ناتوان شکل میگیرد. بدین
صورت «چلاق»، بهبیانی، کمکم با آن صداهای فرعی