تفاوت زبان و گفتمان از دیدگاە فوکو

تفاوت زبان و گفتمان از دیدگاە فوکو

فوکو معتقد است هر چند زبان و اندیشه همواره در قالب گفتمان خاصی ظاهر می‌شوند، ولی آنها از یک گفتمان خاص فراتر می‌روند. اندیشه می‌کوشد تا نشان دهد گفتمان چگونه رخ می‌نماید.

میشل فوکو معتقد است که بر خلاف مورخین گذشته که می‌کوشیدند به گرایشات و فرایندها و ساختارهای بنیادی و پایداری در تاریخ دست یابند و نوعی تداوم و پیوستگی را در تاریخ نشان دهند، اکنون شاهد ظهور شکل جدیدی از نگرش تاریخی به ویژه در حوزه‌هایی مثل تاریخ اندیشه، تاریخ علم، تاریخ فلسفه، و تاریخ ادبیات هستیم که بر گسستگی تکیه دارد.

از این دیدگاه جدید، تاریخ دستخوش گرایشات و جریانهای متداخل و متقاطعی است که نمی‌توان آنها را تابع یک طرح خطی یا یک قانون واحد دانست. بر این اساس، دیگر نمی‌توان از "تاریخ کلی" حرف زد و جای آن را "تاریخ عمومی" گرفته است.

"تاریخ کلی" حاکی از نوعی نگرش کلی است که بر اساس یک اصل یا مفهوم مرکزی(مثل سنت، جهان بینی، خودآگاهی، تکامل و پیشرفت، روح یک عصر و غیره) به تمام پدیده‌ها وحدت و کلیت می‌بخشد، حال آنکه "تاریخ عمومی" برخاسته از نگرشی است که بر گسستگی و پراکندگی تکیه دارد و در پی آن است که روابط موجود بین گرایشات و جریانات پراکنده تاریخ را نشان دهد.

مفهوم مورد توجه در اندیشه فوکو گفتمان است. او میان گفتمان و زبان تفاوت قائل می‌شود. او معتقد است که گفتمان ماهیتی بسته دارد که باعث بیان گزاره‌های خاص گشته و از بیان گزاره‌های دیگر جلوگیری می‌کند، حال آنکه زبان ماهیتی گشوده دارد که با قواعد محدودی بیان گزاره‌های نامحدودی را میسر می‌سازد.

فوکو می‌گوید رابطه اندیشه و گفتمان نیز به همین شکل است. هر چند زبان و اندیشه نیز همواره در قالب گفتمان خاصی ظاهر می‌شوند، ولی آنها از یک گفتمان خاص فراتر می‌روند. اندیشه می‌کوشد نشان دهد که گفتمان چگونه رخ می‌نماید.

فوکو گفتمان و گزاره را نوعی رخداد یا رویداد می‌داند و بر همین اساس با ذکر مثالهایی می‌کوشد وحدت و تداوم آنها را زیر سؤال برد.

برای این منظور او مفهوم "کتاب" را مطرح کرده و می‌گوید به طور معمول تصور می‌شود "کتاب" از نوعی وحدت برخوردار است و اندیشه نویسنده خود را بیان می‌کند، حال آنکه برای یک کتاب هرگز نمی‌توان حد و مرزی روشن قائل شد: هر کتابی به کتابها، متون و جملات دیگر ارجاع می‌شود.

بدین ترتیب فوکو می‌کوشد اقتدار هرگونه وحدت یا مفهوم کلی را که متضمن تداوم و پیوستگی است درهم شکند.

وی هدف خود را مرکززدایی و از میان بردن تفوق هر مرکزی می‌خواند.

البته فوکو نمی‌خواهد کاربرد هرگونه مفهوم کلی را تخطئه کند، بلکه با از میان بردن بداهت و نشان دادن ماهیت رویدادگونه آنها می‌خواهد نشان دهد که آنها چگونه به وجود می‌آیند، در چه شرایطی بعضی از آنها موجه و مقبولند، و کدام یک از آنها را در هیچ شرایط نمی‌توان پذیرفت.
فوکو معتقد است تکیه او بر گفتمان به گونه‌ای مستقل از زبان و اندیشه بدین معنا نیست که در مقابل سلطه آن نمی‌توانیم کاری بکنیم، بلکه بدین جهت است که با منزوی کردن آن بتوانیم تعامل درونی و بیرونی را نشان دهیم.
به علاوه او معتقد است تحلیل گفتمانی وی ماهیتی عام و فراگیر دارد و به علوم انسانی محدود نمی‌شود.
https//t.me/linguisticsacademy