آیا سیاستمداران و قانون گذاران از این حقیقت غافلند که آموزش اقلیت‌های تحت سلطه بوسیله یک زبان غالب ممکن است شرکت در یک نسل کشی زبا

آیا سیاستمداران و قانون گذاران از این حقیقت غافلند که آموزش اقلیت های تحت سلطه بوسیله یک زبان غالب ممکن است شرکت در یک نسل کشی زبانی باشد؟
@linguisticsacademy
توجە:
این نوشته انتخاب و ترجمه و تلخیص بخشهایی از یک مقاله ی تحقیقی است که توسط دکتر تاو . اسکوتنب – کانگاس استاد دانشگاه روسکیلد دانمارک تحت عنوان "حق آموزش به زبان مادری – معضلی حل نشده در اسناد حقوق بشر" به زبان انگلیسی در 23 صفحه ارائە شده است.

مقدمە
اغلب کودکان بومی و اقلیتها و بسیاری از کودکان گروههای تحت سلطه درکشورهای کمتر توسعه یافته˓ صرفنظر از وضعیت در اقلیت بودن یا در اکثریت بودنشان ˓عمدتا با استفاده از یک زبان مسلط و واسطه ای که زبان مادریشان نیست آموزش می بینند. نتایج در زمینه ی پیشرفتهای تحصیلی،˓ احساسی و روانی اغلب بسیار بد و فاجعه آمیز بوده است. اساسا وقتی آموزش بوسیله ی زبان مادری بسیار شایسته تر عمل می کند و نتایج پژوهشهای مطمئن از این قضیه حمایت می کنند˓ چرا باید چنین اتفاقی بیافتد؟

مقالە

علیرغم حساس بودن و حیاتی بودن سرنوشت زبانی ملت ها˓ مباحث علمی ژرف و اساسی کمتری در این زمینه صورت گرفته است. این حق تحصیل به زبان مادری در سطح وسیعی هنوز بحث بر انگیز (و لاینحل) مانده است.
آیا ما می دانیم پیامدهای منفی آموزش به زبان غالب کدامند؟ و آیا کسی از نظریات محققینی که می گویند تحصیل به زبان مادری منجر به نتایج بهتری می شود ٬ اطلاعات روشنی دارد؟ در اکثر موارد چه آنانی که از این حق دفاع می کنند و چه آنها که این حق را انکار می کنند و نادیده اش می گیرند برای اثبات داعیات خود و جهت قانع کردن خود و دیگران دلایل علمی کافی در اختیار ندارند!
دکتر تاو. اسکوتنب. کانگاس از دانشگاه روسکیلد دانمارک (DR. Tove Skutnabb-Kangas / University of Roskilde, Denmark) در این زمینه مطالعات و تحقیقات طولی بسیار دقیقی انجام داده است که به اختصار به نتایج حاصل از آن پرداخته و اشارات مختصری به تحقیقات کوچک و پراکنده در گوشه و کنار دنیا خواهیم داشت. اما قبل از همه بهتر است به تحقیق بسیار دقیق و روش شناسانه ی طولی که رامیرز و همکاران (1991) و توماس و کولیر (1997و 2002) در مقیاس بسیار وسیعی در ایالات متحده انجام داده اند٬ اشاره کنیم.
در 1991 رامیرز وهمکاران کار تحقیقی خود را با 2352 دانش آموز صورت داد. این تعداد از دانش آموزان که از زمره اقلیتهای اسپانیایی زبان بودند به سه گروه تقسیم شدند: قرار بر این بود که گروه اول از همان ابتدا تنها به زبان انگلیسی مورد آموزش و تعلیم قرار گیرند. و زبان اسپانیایی را تنها به عنوان یک ماده ی درسی در کنار دروسی که به زبان انگلیسی به آنان یاد داده می شد بیاموزند. ( کاری که در برنامه های پوششی بسیار نادر است).
گروه دوم (گروه زود – خروج early- exit) دانش آموزانی بودند که بعد از یک تا دو سال تحصیل به زبان اسپانیایی (زبان مادریشان) زبان آموزشی آنها به زبان انگلیسی تغییر کرده و با آن به بقیه آموزش خود ادامه می دادند.
گروه سوم (گروه دیر – خروج late- exit) دانش آموزانی بودند که 4 تا 6 سال به زبان اسپانیایی (زبان مادریشان) آموزش دیده و بعد از طی این مدت زمانی ٬ زبان آموزشی آنان در بقیه سنوات تحصیل به زبان انگلیسی تغییر میافت. طبق یک رویکرد ادراکی عامیانه می بایست آن گروهی که از همان ابتدا آموزش را به زبان انگلیسی آغاز نموده بودند و اغلب در معرض و در مواجهه با این زبان قرار داده می شدند بهترین نتایج را در زبان انگلیسی کسب کنند و یا در دروس ریاضی و سایر امورات تحصیلی به موفقیت های بیشتری نائل شوند و در عوض دانش آموزان (دیر – خروج) همانها که مدت زمان بیشتری را صرف آموزش به زبان مادری خود نموده بودند و انگلیسی را دیرتر آغاز کرده بودند بدترین نتایج را در میان سه گروه ذکر شده داشته باشند.
اما نتایج دقیقا برعکس این پیش بینی ها بود. دانش آموزان دیر – خروج بهترین نتیجه را در زمینه هایی که به آنها اشاره شد کسب نموده بودند و تنها آنها بودند که شانس موفقیت را در سطوح مختلف زبان انگلیسی در آینده پیدا کرده بودند. در حالیکه گروه آغازین بعد از رشدی اولیه پشت سر هم دچار شکست شده و حتی چنین تشخیص داده شد که احتمالا دیگر قادر نباشند به پای همسالان انگلیسی گوی خود که انگلیسی را دیرتر از آنان شروع کرده بودند برسند و یا به طور کلی به هر نوع موفقیت تحصیلی دیگری!
صفحه اول